روح سبز زمان داریوش همایون این مردم
به یک تعبیر
می بینند که
از آنچه هستند
بهترند؛ نه
تنها توانسته
اند به واقعیت
زندگی در یک
جامعه مدرن
پی ببرند و آن
را در شعار ها،
بیانیه ها و
اقدام های خود
بازتاب دهند؛
بلکه منش و خلقیات
لازم مبارزه
برای رسیدن
به آن را نیز
در خود پرورش
داده اند. بر
خلاف سی سال
پیش هم سیاستشان
درست است هم
روانشناسیشان |
جنبش 22 خرداد
که اندک اندک
در همه جا به
رنگ سبز شناخته
می شود نام ایران
را بار دیگر
در جهان بلند
کرد و اعتماد
ایرانیان را
به خود باز آورد.
دیگر کسی نمی
گوید مردم هر
چه سزاوارشان؛
دیگر کسی شمار
معتادان را به
رخ ما نمی کشد.
تهرانی ها دیگر
در همان نخستین
برخورد با روزنامه
نگار غربی لازم
نیست بگویند
که ما یک کشور
عربی نیستیم
و تروریست هم
نیستیم. 22 خرداد
اجتماع بزرگ
ایرانی بیرون
را نیز در صورتی
آبرومند تر نشان
داد. قهرمانی
مردم در ایران،
و آنچه در انگلیسی
وقار grace در زیر فشار،
می نامند زنان
و مردانی را
که اکثریت شان
به کناره جوئی
از هر فعالیت
جمعی شناخته
می شدند و اقلیت
فعال شان به
کشمکش بر سر
تقریبا همه چیز،
به حرکت در آورد.
آن اکثریت به
پشتیبانی از
جنبش مردمی به
تظاهراتی پیوست
که در هر جا به
اندازه های کنسرت
های ایرانی نزدیک
شد و آن اقلیت،
اگر هم موقتی
باشد، کوشید،
برای نخستین
بار در بیشتر
جا ها، به امر
همگانی اولویت
دهد و از بگو
مگو بپرهیزد.
اقداماتی مانند
اعتصاب غذای
گروه بزرگی از
سرامدان سیاسی
و فرهنگی در
برابر سازمان
ملل متحد و مصاحبه
های مطبوعاتی
و سخنرانی شخصیت
ها در مجامع
سیاستگزاری
غرب، همه در
پشتیبانی از
جنبش مردم، نشان
داد که ایرانیان
در بیرون از
چه ها برمی آیند
در بسیاری جا ها افراد از گرایش های سیاسی گوناگون ناچار شده اند با هم به تظاهرات پردازنددر واقع ترکیب تظاهر کنندگان با کشاکش های گروهی سازگار نیست؛ بیشتر شرکت کنندگان هیچ بستگی سازمانی ندارند و نمی خواهند رنگی بگیرند. از این گذشته نمایشی که توده های میلیونی مردم ایران هر روز از یگانگی و از خودگذشتگی می دهند نمی تواند در این جماعت دور افتاده ی دست به گریبان بی اثر بماند. هنگامی که مردم در ایران با جان و مال و آزادی خود بازی می کنند ملاحظات و رقابت های حقیر سیاسی کاران بی حاصل مایه شرمندگی خواهد بود. در مسافرتی دراز که یک دوجین شهر های امریکای شمالی را پوشاند فشاری را که رویداد های ایران بر گروه های تبعیدی و مهاجر می آورد خوب می شد احساس کرد. کمتر کسی بود که بزرگی لحظه تاریخی را در نیابد. ویژگی اصلی چنین لحظه های تاریخی آن است که مردمان را از خودشان بدر می آورند و بسته به روح زمان، به فضای اندیشگی و عاطفی، بهتر یا بد تر می کنند. سی سال پیش روح زمان رنگ سیاه و سرخ داشت و متمدن ترین و با فرهنگ ترین کسان را عربده کشان خون و خشونت گردانید. امروز فضای عمومی به رنگ سبز در می آید. دگرگونی های کوچکی که در درازای سال ها رفتار و رویکرد کسان را دگرگون می کرد در گردباد رویداد های چند هفته به ناگهان از ایرانیان انگاره image دیگری می دهد. این مردم به یک تعبیر می بینند که از آنچه هستند بهترند. نه تنها توانسته اند به واقعیت زندگی در یک جامعه مدرن پی ببرند و آن را در شعار ها، بیانیه ها و اقدام های خود بازتاب دهند؛ نه تنها راه های درست رسیدن به چنان جامعه ای را شناخته اند بلکه منش و خلقیات temperament لازم مبارزه برای رسیدن به آن را نیز در خود پرورش داده اند ــ بسیار بیش از گروه های بزرگی از تبعیدیان. بر خلاف سی سال پیش هم سیاستشان درست است هم روانشناسیشان. هدف مبارزه مردمی دمکراسی و حقوق بشر است، دمکراسی لیبرال. دریافتن معنی و وفادار ماندن به این هدف به مردم کمک کرده است که در زیر ضربات کمرشکن رژیم نا امید نشوند بلکه شکیبا بمانند؛ دست برندارند، بلکه تاکتیک های تازه بیندیشند و موقعیت های تازه بسازند؛ هدف کوتاه مدت را قربانی شتابزدگی نکنند. سران جنبش که بخشی از همان نظام هستند و نمی توانند پاک از آن ببرند با چنین توده آگاه و انعطاف پذیری کار خود را بسیار آسان تر می یابند. به آنها دست گشاده ای داده شده است که وارد ائتلاف های گوناگون شوند و راه هائی برای بیرون آمدن آبرو مندانه رهبری نظام از بن بست پر مخاطره اش بیابند که مردم را نیز به بخشی از خواست هاشان برساند ــ همان "هنر ممکن" که در جای دیگری اشاره شد و یکی از تعریف های سیاست است. * * * با همه نشانه های امید بخش از پختگی نیرو های مخالف بیرون و دیاسپورای ایرانی بطور کلی، از کوشش آنها برای همانند تر شدن با مبارزان جامعه شهروندی، باز هر زمان مسئله تازه ای پیش کشیده می شود. در نبود اختلاف نظر اصولی، اکنون پرچم در تظاهرات به صورت مایه کشمکش و جدائی درآمده است. در نخستین روز ها ایرانیانی که به گفته خود شان جز پرچم جمهوری اسلامی چیزی نمی شناختند با آن پرچم به تظاهر کنندگان شهر های اروپا و امریکا پیوستند ولی زنندگی موقعیت، زود آنان را به خود آورد. آنگاه اعتراض به آوردن پرچم شیر و خورشید بالا گرفت. کسانی به حق می گفتند که نمی خواهند به سبب پرچم به خطر یا زیانی بیفتند. کسان دیگری پرچم شیر و خورشید را یادآور پادشاهی پهلوی می دانستند؛ پرچمی که سه دهه پیش آن را با انقلاب شکوهمند به خاک سپرده بودند و دیگر چشم دیدنش را نداشتند. تا آنجا که در یک تظاهرات هر کس با هر پرچمی جز جمهوری اسلامی می آمد چندان مشکلی نمی بود اما در جاهائی همزیستی پرچم ها ناممکن شده است؛ یا گروهی از اقدام مشترک بیرون می مانند یا بد تر از آن، کشمکش هائی پیش می آید. پرچم البته مسئله ای نیست و در هر جا و هر زمان بسته به موقعیت راه حلی برای آن می یابند و بهتر از همه آن است که در کنار پرچم ها از تاکید بر رنگ سبز نیز غافل نمانند؛ ولی نمی توان از اینهمه اختلاف نظر بر سر هر چیز به آسانی گذشت. در کجای جهان مردم حتی نمی توانند روی پرچم کشور خود توافق کنند؟ پرچم شیر و خورشید، گذشته از ارزش زیبا شناسی و نمادین آن، یکی از زیبا ترین پرچم ها، پیشینه ای دراز در تاریخ ما دارد. شیر و خورشید و شمشیر، قدرت محض که سرچشمه نور را بر پشت دارد، از هزار سالی پیش به صورت های گوناگون نشانه ایران بوده است. پرچم ملی، و نه پرچم پادشاهان و سلسله ها پدیده ای تازه است و در ایران با انقلاب مشروطه، شیر و خورشید و شمشیر قدیمی در ترکیب و تناسب هائی که می شناسیم پرچم ملی ما شد. از آن هنگام تا نزدیک هشتاد سال از ستار خان تا مدرس و از حیدر عمو اغلی .تا فروغی و از مصدق تا محمد رضا شاه و نسل پس از نسل ایرانیان پرچم انقلاب مشروطه را پرچم ملی خود دانستند و به هر مناسبت بر درو دیوار آویخنند. در انقلاب اسلامی این پرچم به خاک سپرده شد ولی انقلاب مشروطه را نیز همراه بسا چیز های دیگر به خاک سپردند و امروز ملتی برای باز پس گرفتنشان به پا خاسته است. دشمنی انقلابیان پیشینی که هنوز همه پیوند ها را به هر دلیل با رژیم اسلامی نبریده اند با این پرچم قابل فهم است. ولی چپگرایانی که چنین تاکیدی را بر حذف آن و یکی کردنش با پادشاهی پهلوی نهاده اند در کارزاری بیهوده اند که به خوبی ممکن است ببازند. احتمال اینکه قانون اساسی پس از این رژیم، شکل حکومت در آن هر چه باشد، باز پرچم شیرو خورشید و شمشیر را رسمی کند هیچ کم نیست. این پرچم گذشته از درهم تنیدگی اش با تاریخ ایران، کششی دارد که از بستگی های شخصی و سلسله ای می گذرد؛ و همان اندازه از آن چپ است که راست. هیچ ضرورتی ندارد که آن را به .نیرو های راست واگذارند ــ چنانکه چند دهه با انقلاب مشروطه کردند. شاید یک سودمندی خیزش سبز، کمرنگ کردن اختلافاتی باشد که اصلا اختلاف نیستند و به زور آنها را تا این اندازه ها بالا برده ایم. |