علی ميرفطروس مصدّق ؛ مُمكنات و محدوديـّتهای يك «دموكرات»!
*عصر ما
، عصر فروپاشی نظامهای ايدئولوژيك و فروريختن ديوارهای بلند ِ توهّمات ِ ديرينه است. عصری كه نسبيـّتگرائی و چند بُعدی ديدن حوادث و شخصیّت های تاريخی، بيش
از پيش ارزشی عام میيابند. * دكتر مصدّق ـ به عنوان يكی از برجستهترين نمايندگان
جنبش مشروطهخواهی، ميراثخوار ِ كمبودها، ضعفها و محدوديـّتهای تاريخی جنبش مشروطيـّت نيز بود. ***
اشاره : مقالهء حاضر؛ پاسخ به نقدی
است درروزنامهء اعتماد(چاپ ایران )که متآ سّفانه مسئولین روزنامه، بخاطر «محذورات»ی،
از چاپ آن«پرهیز»کرده اند ! * * * در روزنامهء
اعتماد (8 آذرماه 86) نقدی
منتشر شده كه در آن، نويسندهء محترم به كتاب در دست انتشار من _ «دكتر محمّد مصدّق؛ آسيبشناسی يك شكست» ـ نيز اشاراتی كرده است. از آنجائيكه منتقد محترم از يك
كتاب 400 صفحهای فقط به بخشهائی از آن دسترسی داشته، طبيعی است كه فاقد آگاهی
و اِشراف كامل نسبت به نظرات من بوده و لذا نقد وی با داوریهای نادرست همراه میباشد. از اين رو، توضيحات زير را لازم و
ضروری میدانم: نويسندهء محترم
بسيار نگران و شگفتزده است كه بسياری از شخصيـّتها «كه در زمانی
در قُلّهء رفيع ارزش قرار داشتهاند، اينك به ناگاه
در مسير حضيض قرار میگيرند و حتّی تا مرحلهء يك ضد ارزش نزول میكنند». منتقد محترم فراموش كرده كه ارزشها و شخصيـّتها مقولاتی هستند نسبی و تاريخی كه چه بسا در گذر ِ نسلها
و فصلها دچار تغيير و تحـّول میگردند.
در جهان معاصر، ما ـ خود ـ شاهد بودهايم كه چه ارزشها و شخصيـّتهای فريبائی در قضاوت تاريخ دچار تغيير و تنزّل شدهاند كه آخرين
آنها، استالين،کاسترو و حتّی چهگوارا
و...
می باشند! بنظر من، دكتر محّمد مصّدق،
پُل انتقال يا ارتباط تجربيـّات تاريخی ملّت ما از انقلاب مشروطيـّت به انقلاب اسلامی است، هم از اين روست كه «آسيبشناسی يك شكست» ـ در واقع ـ آسيبشناسی تاريخ معاصر ماست. اين كتاب، تحليلی است از چرائی شكستِ تاريخی ما در استقرار آزادی و دموكراسی از انقلاب مشروطيـّت تا انقلاب اسلامی. منتقد محترم در بررسی شخصيـّت و كارنامهء سياسی
دكتر مصدّق، اساس داوریهای
خود را بر چند پيشفرض بیپايه
بنا نهاده و از همين رو «تا ثريّا رفته
است ديوار كج!» از جمله اينكه وی، فقدان دموكراسی
از انقلاب مشروطيـّت تاكنون (به استثنای دورهء مصدّق!!!)
را علّتالعلل «درد ِ مُزمن تاريخی ايران» قلمداد كرده است در حاليكه میدانيم كه استقرار دموكراسی به زمينهها و مقدّماتی
نياز دارد كه در تمامت دوران مشروطيـّت تا انقلاب اسلامی، جامعهء ايران
فاقد آنها بود. به عبارت ديگر: دموكراسی، همزاد و همراه ساختار اقتصادی ـ اجتماعی معيـّنی است بنام سرمايهداری (بورژوازی). اينكه برخی از متفكّران غربی،
«بورژوازی را برابر ِ دموكراسی» دانستهاند، بيانگر اهميـّت و ضرورت اين
ساختار اقتصادی ـ اجتماعی در وصول و حصول به دموكراسی می باشد. لذا در فقدان طبقات نوين اجتماعی و خصوصاً درنبودِ طبقــهء
متوسّط شهری، پيدايش و رشد دموكراسی در ايران ـ اساساً ـ محال و غیرممکن بود، هم از اين روست كه من با نظر دكتر ماشاالله
آجودانی و دوستان ديگر ـ مبنی بر اينكه «روشنفكران عصر مشروطيـّت، آزادی و دموكراسی را در پای نهال استقلال قربانی
كردهاند»، موافق نيستم چرا كه با آن ساختار روستائی يا ايلی
ـ قبيلهای، تحقّق آزادی و دموكراسی در ايران ـ اساساً ـ محال و غيرممكن بود. منتقد در مقالــهء خود تأكيد كرده «كه انتخاب دكتر مصّدق به عنوان «مرد ِ سال» از سوی
مطبوعات غربی (؟!) را میتوان با واقعبيني و تسلّط دستگاه سياست خارجی او به حقوق بينالملل تفسير كرد»... گويا اشارهء منتقد محترم از «مطبوعات غربی» تنها، نشريــهء معروف «تايم» است، امّا برخلاف
نظر منتقد و باورهای
رايج، مقالـهء «تايم» نه تنها
در ستايش از دكتر مصّدق
نيست بلكه عميقاً در جهت طنز و تمسخر و تحقير ِ شخصيـّت دكتر مصّدق بوده است و شگفت است كه پس از گذشت 55 سال هيچيك از«دوستخواه»ها و دوستداران صديق مصّدق تاكنون به اين «واقعيـّت تلخ» اشارهای نكردهاند! [1]
گفتنی
است که آدولف هیتلر(در1938)،استالین( در 1939 و1942) و آیت اللّه
خمینی(در 1979) نیز ازسوی مجلّهء «تایم
» بعنوان «مردان ِ سال» برگزیده شده بودند!
علاوه بر اين باور ِ نادرست، بايد به باور ِ نادرست و «غلط مشهور ِ» ديگری
نيز اشاره كرد: در بيشتر تحقيقات موجود ـ در بارهء سقوط
دولت دكتر مصّدق ـ نام واقعی عمليـّات سازمان سيا را «آژاكس» (AJAX)
ذكر كرده و هدف اساسی اين طرح را مخدوش
نمودهاند در حاليكه نام واقعی
و كامل طرح سازمان سيا، «ت.پ. آژاكس» (T.P. AJAX)
بوده است. پيشوند «T.P.»
اشارهء اختصاری به حزب توده (Tudeh Party)
و AJAX
نيز نام رايج ِ يك مادهء پاك كنندهء مشهور خانگی بود كه هنوز نيز رايج است. بدين ترتيب: با توجه به فضای جنگ سرد و قدرتنمائی های توانمند حزب توده در آن عصر، هدف اساسی طرح سازمان سيا (T.P. AJAX):
«پاكسازی ايران از
حزب توده» بود. در بارهء «سياست، يعنی هنر ِ تحقّق ِ ممكنات» نيز منتقد محترم درك نادرستی از سخنانم ارائه داده است. در اين باره و در پيوند با
سياست مصّدق در حلّ مسألـهء نفت، دكتر محمّد
علی موحّد ( با وجود ارادت و احترام فوقالعاده
نسبت به دكتر مصّدق)
مینويسد: «اينك
پس از گذشت ساليان دراز ـ كه شور و التهاب شگفتِ آن روزها فراموش گشته است ـ
در يك نگرش منطقی و واقعبينانه، به نظر میرسد كه دكتر مصّدق
در تيرماه 1331، بهترين موقع، و هم بهترين دستاويز را برای كنارجوئی انتخاب كرده بود. در آن زمان،
هنوز سرطان نفاق و شقاق پنجه در پيكر نهضت ملّی ايران، محكم نكرده بود. هنوز
حرمت و اعتبار دكتر مصّدق
و آيتالله كاشانی لطمه نخورده بود. در آن شرايط، هر راه حلّی برای مسئلــهء نفت در برابر جانشين مصّدق میگذاشتند، مُسلّماً از آنچه در آخرِ كار ايران
را مجبور به قبول آن كردند، بهتر بود» [2] خليل ملكی ـ انديشمندترين، صديقترين و شريفترين يار وفادار دكتر مصّدق ـ يازده
ماه قبل از وقايع 28 مرداد 32،در اشاره
به«سازش ناپذیری» دکتر مصدّق در حلّ ِ مسئله ء نفت ،يادآور شده بود: « رهبری زمانی واقعبين است كه اوّلاً
تابع احساسات نباشد، نيـروهای فعـّال و ذخيرهء خود
را بتواند خوب حساب و برآورد كند و نيروهای رقيب يا دشمن را نيز آنطوری كه هست، حساب كند و هيچ
اقدام بیموردی كه نتيجهاش حتماً شكست است، به عمل نياورد. ثانياً: رهبری واقعبين بايد تقاضاها و خواستههای خود را نيز نه مطابق آخرين و بالاترين آمال و آرزوها، بلكه متناسب با نيروی خويش و نيروی دشمن در دستور روز قرار
دهد... رهبری واقعبين در هدف و ايدئولوژی نبايد سازشكار باشد، امّا در سياستِ روز،
«سازشكاری» برای رسيدن به قسمتی از هدفهای اعلام شده نه تنها مجاز، بلكه ضروری است... بدور انداختن شعار ِ «يا همه چيز يا هيچ چيز» ضروری است. (زيـرا) دنيای ما، دنيای نسبی است، بايد در مراحل چند به هدف
نزديك شويم... به اميد ايدهآل مطلق ِ «همه چيز يا هيچ چيز»،
همه چيز را از دست دادن اگر هم ارزش اخلاقی داشته باشد، ارزش سياسی و اجتماعی ندارد». [3] ملكی در روز 31 تير ماه 1332 ـ حدود يك ماه پيش از وقايع 28
مرداد 1332 در جلسهای در
خانــهء مصّدق، شجاعانه و صميمانه به مصّدق گفت: ـ «آقای مصّدق! اين راهی كه شما میرويد به جهـّنم است، ولی ما تا جهـنم هم بدنبال شما خواهيم آمد!» [4] در«جمعبندی» ِ منتشرنشدهء پایان کتابِ «آسیب
شناسی یک شکست»با عنوانِ «اگر كودتای 28 مرداد نبود!» یادآور شده ام:
در عرصــهء تاريخ و تحقيق، هرچند كه «اگر»ها ارزش و
اعتباری ندارند، امّا بسياری
چنين وانمود میكنند كه: اگر كودتای 28 مرداد 32 نمیبود، ايران ـ به رهبری دكتر محمّد
مصدّق ـ میتوانست به شاهراه ترقّی ، استقلال
و آزادی، دموكراسی و جامعهء مدنی
نائل آيد و... چنين
اعتقادی، گذشته از اينكه ناشی از نوعی
«ارادهگرائی» است، با عملكردها و كارنامــهء دو سالــهء حكومت مصدّق نيز ـ چنانكه دیدهايم ـ همخوانی ندارد. دكتر
محمّد علی موحّد و
دكترهمایون كاتوزيان ـ كه اخلاص و علاقــهء عميقی به دكتر مصدّق
دارند و تحقيقات و مقالات ارزشمندی
در بارهء سياست و قدرت در عصر دكتر مصدّق منتشر كردهاند- به مشكلات اساسی دکتر مصدّق در تحقّق
اين آرمانها اشاره نموده اند[5]. دكتر مصدّق
ـ به عنوان يكی از برجستهترين
نمايندگان جنبش مشروطهخواهی،
ميراثخوار
ِ كمبودها، ضعفها و محدوديـّتهای تاريخی
جنبش مشروطيـّت نيز بود: ـ جنبشي
كه دكتر مصدّق رهبر آن بود ـ همانند
جنبش مشروطيـّت ـ يك جنبش شهری
و اساساً روشنفكری بود، ضمن اينكه
زنان
ِ شهرها نيز در آن هيچ رأی و جايگاهی نداشتند. ـ ادغام
اقتصاد روستائی در اقتصاد شهری، فقدان يك ساختار مدرن اجتماعی و نيز ادغام شعارها و آرمانهای عرفی و ملّی
با مفاهيم اسلامی و در نتيجه: پيوند
و اتّحاد دكتر مصدّق با
محافل ُسنّتی بازار و روحانيـّت شيعه (آيتالله كاشانی و فدائيان اسلام) جنبهها ی لائيك و ترقيخواهانـهء آرمانهای مصدّق را مخدوش و محدود میكرد. در واقع، از اين زمان است كه ما شاهد ظهور
جريانی
بنام «ملّی ـ مذهبی» هستيم. ـ سلطـهء ايدئولوژی انقلابی
حزب توده ـ كه خواهان استقرار «جمهوری دموكراتيك» به سبك آلمان
شرقی بود ـ و تضادّ آن
با آرمانهای اصلاحطلبانه و مشروطهخواهانـهء دكتر مصدّق،
جامعـهء ايران را از حركتهای آرام و بسترسازی های فرهنگی ـ سياسی بازداشت و باعث عصبيـّتها، كشاكشها وکشمکش های گسترده گرديد. - استقرار آزادی، دموكراسی و جامعـهء مدنی، نيازمند مقدّمات و زمينههائیست كه فقدان هريك از آنها، دستيابی به آزادی و دموكراسی را غيرممكن يا بسيار دشوار خواهد ساخت. اينكه در تمامت دوران مشروطيـّت
و مصدّق، مشروطه خواهان ما به استبداد گرويدند، آزاديخواهان
ما آزادی ديگران را پايمال
كردند و حاميان و مدعيـّان حكومت قانون، بیقانونیها نمودند، ناشی از اين كمبودها يا نشانهء اين دشواریهاست. رشد و گسترش ِایدئولـوژی های خونفشان ِانقلابی(چه
دینی،چه لنینی) و مخالفت آنها باساختارهای
بورژوازی،استقرار دموکراسی و جامعهء مدنی درایران
را باموانع و مشکلاتِ بیشتری روبرو ساخت. ـ بدين ترتيب: ناكامی روشنفكران عصر مشروطيـّت يا شكست دكتر محمّد مصدّق میتواند
طبيعیترين نتيجـهء ساختار نامناسب اجتماعی باشد. به عبارت ديگر: با چنان سطحی از رشد و توسعـهء اجتماعی،
نه رضاشاه،
نه قوام السلطنه، نه
مصدّق و نه محمّد رضاشاه ـ هيچيك ـ نمیتوانستند حامل آزادی و دموكراسی باشند. بعنوان
مثال: می دانیم که پس از سقوط رضاشاه (یعنی
از شهریور 1320 تا 28 مرداد 32)، به مدت 12 سال، بقول دوست و دشمن،
آزادی و دموکراسی سیاسی (و خصوصاً آزادی
قلم و بیان و مطبوعات) در ایران وجود داشت اما روشنفکران
ورهبران ما نتوانستند از آزادی های سیاسیِ موجود،
استفاده درست و شایسته ای کنند. نگاهی به نشريـّات رنگارنگ
حزب توده و مقالات روزنامهنگاران معروفی مانند محمّد
مسعود، كريمپور شيرازی و حتّی دكتر حسين فاطمی (وزير امور خارجه و سخنگوی دولت مصدّق)
نشان میدهد كه روشنفكران و روزنامهنگاران آن زمان،
هتّاكی، پروندهسازی، و توهين و تهديد مخالفان سياسیشان را جايگزين ِ ادب،
انصاف و اخلاق روزنامهنگاری
كرده بودند. طبيعی است كه در جامعهای كه احساسات، عصبيـّت و عواطف سياسی، عقل و انديشـهء سالم را مضروب
میكنند،
آنگونه مقالات و جنجالهای
به اصطلاح سياسی، لطمات فراوانی برفضای سیاسی جامعــهء ايران وارد میساختند. - فلسفه
و عملكرد سياسی دكتر محمّد مصدّق ـ چنانكه ديدهايم ـ با آنچه كه امروزه به «ليبراليسم»
يا «دموكراتيسم» معروف است، تفاوت آشكار داشت، او نه نمايندهء «ليبراليسم» بلكه نمايندهء پوپوليسم سياسی ِ يك «جامعــهء تودهوار» (( société de masse بود و لذا، عملكردهايش با ضروريـّات و ملزومات
يك «جامعــهء مدنی» (Société civile) فاصلــهء فراوان داشت. ـ تراژدی تكرار يا بازتوليد خودكامگی و استبداد سياسی در كشورهای خاورميانه (خصوصاً در كشورهای اسلامی) ناشی از فقدان رشد مناسبات سرمايهداری، عدم توسعــهء ملّی و تجدّد اجتماعی و نيز ناشی از فقدان رشد و گسترش طبقـهء متوسّط مدرن شهری در اين كشورهاست، چرا كه طبقهء متوسّط مدرن شهری، تنها ضامن استقرار، پايداری و تداوم آزادی و دموكراسی است. ـ رويدادها و تحـّولات سياسی در ايران معاصر ـ از انقلاب مشروطيـّت تا
دوران مصدّق و انقلاب اسلامی ـ نشان میدهند كه برخلاف نظر «مُستشارالدوله»،
مشكل جامعـهء ما «يك كلمه» (يعنی قانون) نيست، بلكه مشكل اساسی جامعـهء ما يك مشكل معرفتی و فرهنگی است و به همين اعتبار، نيازمند يك پيكار درونی، تاريخی
و دراز مدّت است.اینکه عموم روشنفکران برجستهء عصر
مشروطیّت و دوران رضاشاه ،اساساًََ به مهندسی
ِ اجتماعی (به تعبیرپوپر ) و بسترسازی های فرهنگی توجّه داشته و از دموکراسی سخنی
نگفته اند،ناشی از شناخت آنان از محدودیّت ها و مُمکنات
ِ تاریخی و آگاهی از ضرورت ها و ظرفیّت ها ی جامعهء ایران
بود. * * * ناكامیها
و شكستهای متعّدد ما در استقرار آزادی و دموكراسی، بايد ما را از افسانه سازیها و سادهانگاریهای
نظری باز دارد. عصر ما، عصر فروپاشی نظامهای ايدئولوژيك و فروريختن ديوارهای بلند ِ توهّمات ِ ديرينه است. عصری كه نسبيـّتگرائی و چند بُعدی ديدن حوادث و شخصیّت های تاريخی، بيش از پيش ارزشی عام میيابند
و روشنفكر و روشنفكری ـ ابتداء ـ با شك
كردن در «حقايق بديهی» آغاز میشود... آيندگان به تكرار دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت، به اين شرط كه ما ـ اكنونيان
ـ رو در رو با تاريخ، گذشته و حال را از چنگ تفسيرهای انحصاری يا ايدئولوژيك آزاد كنيم! [6] چنيــن بــاد! پانویس ها :
[1]
ـ نگاه كنيد به : , pp1-9 Time, http://www.time.com/time/magazine/article/0,9171,815775,00.html برای
ترجمــهء كامل و دقيق مقالــهء «تايم» نگاه كنيد به: فصلنامـهء ايرانشناسی، چاپ آمريكا، شمارهء 1،
بهار 1386، صص154-169. 2 - موحـّد،خواب آشفتهء نفت، ج1،
ص 508 3 - ماهنامـهء علم و زندگی، شماره 7، شهريور 1331، چاپ شده در: خليل ملكی، نهضت ملی ايران و عدالت اجتماعی
(مجموعه مقالات) به كوشش عبدالله برهان، صص 150ـ 152. 4
- خاطرات سياسی خليل ملكی، با مقدمــهء محـّمد
علی كاتوزيان، ص 104. 5ـ موحّد، ج2، ص870؛ كاتوزيان، مصدِق و كودتا،
صص38-39 6 - علی ميــرفطروس،
رو در رو با تاريخ، ص7. |