بگذارید این وطن،دوباره وطن شود
بخش نخست

 

علی میرفطروس



تجربه های گذشته و حال،به روشنی نشان می دهند که «مذهب،بعنوان یک استراتژی،واسلام بعنوان یک ایدیولوژی»،به تعبیر دکترشریعتی، ۱۸ )) چه نتایج فاجعه باری برای ملت ومیهن مادارد و«جنبش سبز» برای مصون ماندن ازآسیب های اینگونه سوداهای سیاه، باید بسیار آگاه و هوشیارباشد ...


" بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است
منزلگاهی جوید
" (1)


این دومین باری است که در رابطه با مسائل سیاسی ایران از شعر درخشان «هیوز» کمک می گیرم،و هردوبار، در راستای همبستگی ورهایی ملی است، شاید به این خاطرکه شعر«هیوز» را صدای آرزوهای ملت ما برای رسیدن به آزادی می دانم، آرزویی که حاکمیت30 سالهء جمهوری اسلامی و خصوصاًً حوادث خونبار وهولناک ماه های اخیر، اینک آن را به یک خواست عینی و ملّی بدل کرده و ما را در برابر سرنوشت میهن مان، متعهد و مسئول می سازد. بنابراین: « بگذارید این وطن، دوباره وطن شود !»،خطاب به همهء عاشقان وآزادیخواهان ایران است.

آنچه که درخیابان ها و زندان ها و شکنجه گاه های رژیم اسلامی گذشته و می گذرد، هولناک تر از آن است که بخواهیم با تعارف و مداهنه و مماشات، از پرداختن به «ریشه» ها، پرهیز کنیم، همچنانکه در31سال پیش و 10 ماه پیش از «انقلاب شکوهمند اسلامی»، در کتاب کوچک «اسلام شناسی» به گوشه هایی از این دغدغه ها پرداخته بودم که دریغا در«شورِ حسینی»ی رهبران سیاسی و روشنفکران انقلابی نادیده و ناشنیده ماند (2) همچنانکه «آخرین شعر» من دربارهء ماهیت انقلاب اسلامی وشخصیت آیت الله خمینی( 3 ) . با چنان دریغ ها و دغدغه هایی است که اینک می پرسم: در هجوم هیجانات و احساسات سیاسی و در طوفان اعلامیه ها و بیانیه های فریبا، آیا این بار نیز جنبش آزادیخواهی ملت ما به «چاهِ ویلِ» آرمان های آزادی ستیز و تجددگریز سقوط خواهدکرد؟

 
مقالهء حاضر، با نگاهی تاریخی و انتقادی بر برخی گفتمان های رایج، و ضمن ابراز نگرانی از « کنارآمدن وسازش مدّعیان حکومتی»، در بخش دوم، با تأمّل بر بیانیهء اخیر مهندس موسوی و «پنج روشنفکردینی»، همبستگی و وفاق ملّی برای تشکیل «شورای موقّت رهبری تا انجام انتخابات آزاد و دموکراتیک برای تعیین نوع نظام سیاسی آینده» (زیر نظرسازمان های ملّی و بین المللی) را وظیفهء فوری همهء روشنفکران، رهبران سیاسی، مدافعان حقوق بشر و دیگر نیروهای لاییک و آزادیخواه ایران می داند.

* * *
آنچه که اینک درخیابان ها و زندان ها و شکنجه گاه های رژیم اسلامی می گذرد بی تردید، تجلّی عریان ترو آشکارترِ جنایات رژیم از آغاز « انقلاب شکوهمند اسلامی» است که با آتش زدن « سینما رکس آبادان»، و سپس اعدام بی محاکمهء افسران دلیر ارتش ایران، قتل عام مردم « ﻗﺎﺭﻧﺎ»، « ﻗﻪﻻﺗﺎﻥ» ﻭ « ﻣﺎﻡ ﺳﻴﺪﺍﻥ» (در کردستان)، ﺳﺮﻛﻮﺏ خونین مردم ﺗﺮﻛﻤﻦ صحرا و ... شروع شد و تا کشتار هزاران زندانی سیاسی در تابستان 67، قتل های زنجیره ای فروهرها، مختاری، پوینده، دکترعبدالرحمن قاسملو، دکتر شرفکندی، دکترشاهپور بختیار، شهریار شفیق، دکترکاظم رجوی، سعیدی سیرجانی، استاد احمد تفضلی، دکتر غفار حسینی، زهرا کاظمی و ... تداوم یافته است. همهء این جنایات هولناک30ساله در برابر بسیاری از «مصلحت طلبان دیروز» و « اصلاح طلبان امروز» رُخ داده که اینک در هیأت «روشنفکران دینی»!، ظاهراً در تدارک کندنِِ گورِ دیگری برای ملت ما هستند.
دکتر شریعتی - بعنوان مهم ترین و تأثیرگذارترین روشنفکر ملّی - مذهبی، ضمن اینکه امام یا رهبر دینی را «انسانی مافوق و پیشوا و اَبَرمرد»ی می دانست که «جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند»، دربارهء هدف و مسئولیت اصلی امام تأکید می کرد:


- «امام در کنار قدرت اجرائی نیست، هم‌پیمان و هم‌پیوند با دولت نیست، نوعی همسازی با سیاست حاکم ندارد. او خود مسئولیت مستقیم سیاست جامعه را داراست و رهبری مستقیم اقتصاد، ارتش، فرهنگ، سیاست خارجی و ادارهء امور داخلی جامعه با اوست یعنی امام، هم رئیس دولت است و هم رئیس حکومت و... شیعه پیروی از امام را بر اساس آیهء «اطـیـعـُوالله و اَاطـیـعـُـوا الـرسُــولَ وَ اوُلـی الاَمـر مـنـکـُم» توصیه می‌کند و امام را "ولی اَمر" می‌داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول شمرده است و این تقلید نیز برای رهبری غیر امام که نایب اوست در شیعه شناخته می‌شود [زیرا که] اَلـعُـلما حـُکّـام علی الـنّـاس... مسئولیت امام، ایجاد یک انقلاب شیعی است ... مسئولیت گستاخ بودن در برابر مصلحت ها، در برابر عوام و پسند عوام (مردم) و بر ذوق و ذائقه و انتخاب عوام (مردم) شلاق زدن... امام، مسئول است که مردم را براساس مکتب (شیعه) تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شمارهء آراء ... رهبری باید بطور مستمر، به شیوهء انقلابی –نه دموکراتیک– ادامه یابد ...او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمی سپارد». (4)


دریغا که دکتر علی شریعتی سال هاست که در میان ما نیست تا شاهد تحقّق آرمان ها و اندیشه هایش باشد، اما روشن بود که در چنان بینشی، آن کس که «پیشوا» یا «امام» می کارد ـ بی تردید ـ خمینی یا خامنه ای درو خواهد کرد.


اکبر گنجی در توضیح رویدادهای هولناک سال های اخیر می نویسد: « آقای خامنه ای از ابتداء به کارهای نظامی- امنیتی علاقه داشت. وقتی دکتر چمران در کابینه بازرگان وزیر دفاع شد، او ‏هم زمان معاون وزیر دفاع و نماینده آقای خمینی در وزارت دفاع بود ... در جریان کودتای نوژه از نزدیک مسائل را تعقیب می کرد. در زمان تشکیل ‏وزارت اطلاعات، آقای خامنه ای در مقام ریاست جمهوری می ‏گفت سازمان اطلاعاتی نظام باید زیر نظر رئیس جمهور باشد. (او) وقتی به عنوان رهبر از سوی مجلس خبرگان انتخاب شد، در ‏اولین دیدار اعضای هیأت دولت (میرحسین موسوی) با وی،« نظریهء رُعب» خود را با آنها در میان می گذارد. براساس تلقی آقای خامنه ای از ‏قرآن و تاریخ اسلام، یک اقلیت فداکار با ارعاب و ترور توانست اکثریت خاموش را دور خود گرد آورد و بر آنها حکومت ‏کند. آقای خامنه ای به اعضای کابینه ی مهندس موسوی گفت: حکومت باید متکی بر یک جمع فداکار باشد. اکثریت مردم ‏در حکومت خاموشند. یک جمع فداکار می تواند از طریق ایجاد رعب، حکومت را پایدار نگاه دارد. در همان جلسه ،‏عطاءالله مهاجرانی با استناد به آیه 151 آل عمران (سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما اشرکوا بالله مالم ینزل به ‏سلطاناً) از وی پرسیده بود که قرآن می گوید رعب در دل کافران موثر است. بسیاری از آنها که امروز مسأله دارند از ‏مومنانند، و در مقابل رُعب می ایستند ...» (5)

نه عطاالله مهاجرانی و نه اکبر گنجی(که خودرا« اتاق فکر جنبش سبز»می دانند) !،متأسفانه،ازواکنش مهندس موسوی دربرابر«نظریهء رعب آقای خامنه ای» چیزی نمی گویند ،اما گنجی ،آگاهانه،می کوشدتا جنایات30سالهء حکومت اسلامی را به دورهء آقای خامنه ای تقلیل دهد و اشاره نمی کند که فلسفهء «النصربالرُعب» و خصوصاً سیاست «اِرهاب» (یعنی: سرکوب عام و عمومی به منظور ایجاد رُعب و وحشت و در نتیجه: سلطهء روحی و روانی برجامعه)، تنها، «تلقی آقای خامنه ای» نیست بلکه این امر، مسبوق به تاریخ اولیهء «اسلام راستین» و در تداوم عملکرد پیشوایان صدر اسلام است، هم از این روست که سال ها پیش (1988) گفته ام:


- « تاریخ رشد و گسترش اسلام را نمی‌توان فهمید مگر آنکه ابتداء خصلت خشن، تند و مهاجم آنرا بشناسیم.» (6) اینکه دکتر شریعتی (7) و ماکسیم رودنسون (8)، حضرت محمّد را یک «پیغمبر مسلّح» توصیف کرده اند، برای این است که اسلام، خیر را - اساسآ- در شمشیر می‌بیند و در نگاهش قدرت و شوکت، تنها در سایهء شمشیر بدست می‌آید: الخَیر کُلَه فی السیف و تحت ظل السیف و لا تقیم الناس إلا بالسیف.

بر این اساس، استقرار اسلام، چه در شبه‌جزیرهء عربستان و چه در کشورهای اشغال شده (خصوصاً در ایران) با علاقه و تمایلِ قلبی مردم همراه نبود، بلکه قهر و قتل و ارعاب و اِرهاب - به‌ عنوان شیوه‌ای برای اِعمال حاکمیت - در مسلمان‌سازی قبایل عربستان و ملل مغلوب، نقشی مُهم و حتی اساسی داشته است. (9) نمونه هایی از فلسفهء «النصرباالرُعب» و سیاست ارعاب و اِرهاب حکومت های صدر اسلام را در زیر می توان یافت:


1 - ابوبکر در سرکوب قبایل مرتد عربستان، عاملین قتل نمایندگان پیغمبر را کـُشت و اجسادشان را به آتش کشید: «... و آنان که دست رنگ کرده بودند (از شادی وفات پیغمبر) همه را بکُشت و به آتش بسوخت و بفرمود تا سرهای شان، گرد کنند و پایهء دیگ کنند و آتش در تن های ایشان زد و همه را بسوخت ... همه بیچاره شدند و رسول به نزد ابوبکر فرستادند و گفتند: ما باز گشتیم از آنچه می گفتیم، پس از این نماز کنیم و زکوه دهیم و همه آن کنیم که تو فرمائی». (10)
2 - یزید بن مُهلَب (سردار عرب) در سال 98 هجری (716م) با لشکری فراوان بسوی گرگان شتافت. مقاومت گرگانیان چنان بود که به‌قول مورخین: سردار عرب سوگند خورد تا با خون گرگانیان آسیاب بگرداند«... پس به گرگان آمد و 40 هزار تن از مردم گرگان را گردن زد، و چون خون، روان نمی‌شد (برای
آنکه سردار عرب را از کفاره سوگند نجات دهند) آب در جوی نهادند و خون با آن به آسیاب بردند و گندم، آرد کردند و یزیدبن مهلب از آن، نان بخورد تا سوگند خویش وفا کرده باشد... پس شش هزار کودک و زن و مرد جوان را اسیر کرد و همه را به بردگی فروختند... و(برای عبرت وارعاب مردم) فرمود تا در مسافت دو فرسخ (12 کیلومتر) دارها زدند و پیکر کشتگان را بر دو جانب طریق (جاده) بیاویختند». (11)
3- درهمین دوران، قُتیبه مسلم نیز در جنگ با مردم طالقان (نزدیک بلخ) « بسیاری از مردم آنجا را بِکُشت و (برای عبرت و ارعاب مردم) اجساد کشتگان را در دو صفِ چارفرسنگی (24 کیلومتری) بر دو سوی جاده بیاویخت». (21)
4- در حمله به سیستان، مردم، مقاومت بسیار و اعراب مسلمان، خشونت بسیار کردند ‌بطوریکه ربیع‌بن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان، دستور داد: « تا صدری بساختند از آن
کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند)... و هم از آن کشتگان، تکیه‌گاه ها ساختند و ربیع‌بن زیا د (سردار عرب) بر شد و بر آن بنشست (بدین ترتیب) « اسلام در سیستان متمکن شد و قرار شد که هر سال از سیستان هزارهزار (یک میلیون) درهم به امیرالمومنین دهند با هزار وصیف (غلام بچه) و ... » (13)
5 - در قـُم، اعراب مسلمان - در یک روز- 70 تن از سران زرتشتی را سر بریدند تا مردم به مجاورت آنان راضی شدند(14)
6 - مولف تاریخ قم در شرح چگونگی نفوذ و قدرت‌یابی دو تن از مسلمانان مهاجم (بنام اَخوَص و عـبدالله) و استیلای آنان برجان ومال مردم، می‌نویسد: «عرب، دست برآوردند و سدها که در میان رودخانه‌ها نهاده بودند – مجموع - خراب کردند... و همهء اوقات عرب با ایشان (مردم قـُم) کارزار می‌نمودند و مردم ایشان را به اسیری می‌گرفتند و بدیشان مضرت و زیان می‌رسانیدند و سدها و رودخانهء ایشان می‌شکافتند و خراب می‌کردند... و ایشان (مردم قـُم) در دفـع عرب، هیچ چاره و حیلت نداشتند و مقاومت نمی‌توانستند کرد پس

بناچار به حکم عرب فرود آمدند و گفتند که ما مطیع و منقادیم و طلب رضای شما می‌کنیم و متابعت سیرت
شما می‌نمائیم... و هرگاه عرب بانگ نماز گفتی، دهقانان آن ناحیت او را دشنام دادندی...» (15)
7 - در این زمان تعدادی از بازماندگان خاندان علی پس از فرار از چنگ حکومت های اموی و عباسی به نواحی گیلان و طبرستان پناهنده شده و با کمک روستائیان این منطقه به بازسازی و ترمیم زندگی خویش پرداخته بودند. سوابق تاریخی- مذهبی، خاطرهء شهدای کربلا، مرثیه ها و ظلم و ستم هائی که همواره نسبت به خاندان علی حکایت می شد، زمینهء مناسبی بود تا روستائیان و ستمدیدگان این منطقه نسبت به خاندان علی، همدلی، همراهی و گرایش معنوی داشته باشند. در چنان شرایطی، مردم چالوس و آمل - با یاری روستائیان مجاور- متّفق شدند و بسال 250 هجری (864 م) نزد حسن بن زید (از بازماندگان خاندان علی) رفته و از وی درخواست کردند تا حکومت طبرستان و مازندران را بپذیرد تا « برکات او، این ظلم، خدای از روستائیان بردارد». بدین ترتیب: حسن بن زید با لقب «داعی کبیر» حاکم طبرستان شد و سلسلهء سادات علوی طبرستان را تأسیس کرد.
حسن بن زید، مردی «حجیم و بزرگ شکم و سنگین و کثیراللَحم» (گوشت آلود) و در اجرای نماز و آئین های شیعه بسیار سخت گیر بود. او به محض تحکیم قدرت خود، با روستائیان به خشونت رفتار کرد و بقولی: « جمله غلّهء ولایت بسوخت». حکومت حسن بن زید آنچنان با وحشت و خشونت همراه بود که: «دل های مردم چنان هراسان شد که جز طاعت و رضای او فکرتی نماند». او برای آنکه پایه های قدرت خود را مستحکم کند و از بروز شورش های مردم بومی جلوگیری نماید، افراد خاندان خود را از نواحی عربستان به طبرستان آورد بطوریکه در سال 253 ه (866 م) « به عدد اوراقِ اشجار(برگ های درختان)، سادات علوّیه و بنو هاشم از حجاز و اطراف شام و عراق به خدمت او رسیدند…. و چنان شد که هر وقت (حسن بن زید) پای در رکاب آوردی سیصد نفر علوی شمشیر کشیده گرداگردِ او کِلّه بستندی.(16)
جانشین حسن بن زید(محمّد بن زید یا داعی صغیر) نیز آنچنان با وحشت و خشونت حکومت کرد که در زمان او نیز مردم طبرستان «نَفَس بر نتوانستند کشید».(17)

تجربه های گذشته و حال،به روشنی نشان می دهند که «مذهب،بعنوان یک استراتژی،واسلام بعنوان یک ایدیولوژی»،به تعبیر دکترشریعتی،18))چه نتایج فاجعه باری برای ملت ومیهن مادارد و«جنبش سبز» برای مصون ماندن ازآسیب های اینگونه سوداهای سیاه، باید بسیار آگاه و هوشیارباشد٠


ادامه دارد
بوستون: 8/1/2010

http://www.mirfetros.coml

زیرنویس ها:

1-
شعر لنگستون هیوز، شاعر سیاهپوست آمریکایی، برگردان احمد شاملو
2-
اسلام شناسی، بابک دوستدار، انتشارات کاوه، تهران، فروردین ماه1357
3-
نگاه کنید به:
www.mirfetros.com
برای شنیدن صدای شاعر،کلیک کنیدبه:
www.neekou.com


www.youtube.com


4-اُمـّت و امامت، دکتر علی شریعتی، مجموعه آثار شماره ٢٦، صص ٥٠٤-٥٠٥، ٥٢١،۵۹۲ و ٦٠١-٦٠٧، ٦٢٢ و ٦٣٠-٦٣١؛ مسئولیت شیعه بودن، مجموعه آثار، شماره ٧، صص ٤٧، ٢٤٨-٢٤٩، ٢٥٤ و ٢٦٤؛ شیعه یک حزب تمام، ص ٤٧، مجموعه آثار شماره ٧؛ انتظار مذهب اعتراض، ص ۲۶۸، م. آ ۱۹؛ جهت‌گیری طبقاتی اسلام، صص ۱۵۲-۱۵۳، م. آ ٠کلمات داخل پرانتز از ما است.
5- ganjy.blogfa.com
6- نگاه کنید به: ملاحظاتی درتاریخ ایران، علی میرفطروس، چاپ چهارم، انتشارات فرهنگ، کانادا، 1998، ص63، همچنین نگاه کنید به:
www.mirfetros.com
7- اُمـّت و امامت، صص 618–،619
8- Mahomet, Editions du Seuil, Chapitre V, Paris: 1961, PP, 179-2485
9- برای آگاهی از این جنگ ها و قتل عام ها نگاه کنید به: تاریخ طبری، ج 3 و 4؛ مغازی یا تاریخ جنگ های پیامبر، محمدبن عمر واقدی، ج 1 و 2 و 3؛ سیرت رسول الله (سیره النبی)، ابن هشام، ج 2.
10- قصص الانبیاء، صص 455–456؛ مقایسه کنید با: تاریخ طبری، ج 4، صص 1409 -1410؛ الفتوح، صص 15-18 و 37-45.
11- تاریخ گردیزی، ص 251؛ همچنین نگاه کنید به: تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، ج 1، ص 164؛ فتوح البلدان، صص 184-189؛ تاریخ طبری، ج9، ص 3940؛ زین الاخبار، گردیزی، ص 112؛ روضه الصفا ، ج3، ص 311؛ حبیب السیر، ج2، ص 169.
12- تاریخ طبری، ج9، ص 3828.
13- تاریخ سیستان، صص 80–82؛ کامل، ابن اثیر، ج 3، ص 217.
14- نگاه کنید به: تاریخ قـُم، حسن بن محمد قمی، صص 254 – 256
15- تاریخ قـُـم، صص 48 و -262-263
16- تاریخ طبرستان، صص 239- 240؛ تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، مرعشی، ص135
17- تاریخ طبرستان، ص 253.
18- تکیه به مذهب،صص22-23