|
افسانه جاودانگی جمهوری اسلامی دیگر
باورپذیر نیست بررسی آنچه در یک سال گذشته بر ما رفت از چند
منظر متفاوت
مقدور به نظر می رسد.از این میان می توانیم
وقایع را در بستر تقویمی دارای شرح به بحث
بگذاریم یا اینکه ضمن اشاره ای مختصر به هر
رویداد دارای اثر، تحولات مثبت یا منفی ناشی
از آن را تحلیل نموده و ارزیابی کنیم. به
عقیده نگارنده خواننده ای که این نوشته را پیش
روی خود دارد به حد کافی از رویدادهای یک
سال پر نشیب و فراز گذشته آگاهی داشته و بدیهی
است که با این وصف تمایل بیشتری به رویکرد
دوم خواهد داشت. چرا که در این راهبرد ضمن اگاهی از حوادث،
تبعات آن را نیز حلاجی نموده، آثاری که این
وقایع در سرنوشت ما به ارمغان اورده اند تشریح می
گردد. از این رهگذار، نقاط ضعف و قوت جنبش نوپا را بهتر شناسایی
می کنیم و اصلاحات لازم را به عمل خواهیم آورد.
پس می توان گفت این مقاله ضمن اشاره به حوادث و وقایع
کلیدی کشور از خرداد ماه 88 تا کنون تحولات ناشی
از آن را نیز که اغلب آثاری بلند مدت را بر پیشانی
تاریخ سیاسی ما حک نموده اند به بحث می گذارد. همه چیز از روزهای گرم خرداد ماه 1388 آغاز شد.
بر خلاف تحریم ها و تعارض های آشکار با برخی مواضع
اصلاح طلبان و ناامیدی حاصل از دوم خرداد، عطش نیاز
به تغییر چنان احساس می شد که جمعیتی
کثیر را حتی آنان که با اصل سیستم اختلافات فاحش
داشتند را نیز به حرکت واداشت. از سوی دیگر
در اردوی حکومت، نیز نیاز به برگزاری نمایش
انتخاباتی در صحنه بین المللی باعث شد تا رژیم
سعی وافری بر گرم کردن تنور انتخابات خود معطوف دارد.
برآیند این دو نیرو چنان بزرگ شد که توانست بر خلاف
انتظار حاکمیت، کنترل بازی را از دست آنان خارج کند. در
واقع این سیستم حاکم بود که رکود و ناامیدی
را از صحنه انتخابات کشور زدود و مردم را به صحنه آورد. گردهمایی های شبانه طرفداران نامزدها، رقص
و پایکوبی های دسته جمعی جوانان در خیابان
ها و لذت حرکت همسو و جمعی آنان که پشتوانه امید نیز
آن را همراهی می کرد به همراه یادآوری طعم
تلخ 4 سال گذشته، نمایش قدرت جنبشی موجود و اثبات همفکری
گروهی بود که تا آن روزها شاید از کثرت تعداد همفکران
خود و درد مشترک موجود بی خبر بودند. به عبارتی فضای
انتخاباتی موجود توانست به مردم ثابت کند که دغدغه های
موجود دلمشغولی گروه کثیری از هموطنان انها نیز
هست. اغراق نیست اگر بگوییم، آن روزها شعار "
ما همه با هم هستیم" در عمل مصداق یافت. حکومت نیز
به دلیل پیش گفته یا سرگرمی به طراحی
و مهندسی حوادثی که خود از آن خبر داشت اقدامی برای
توقف این حرکتها به عمل نیاورد. روزهای پایانی
خرداد 88 را می توان موعد آشنایی اعضای آتی
جنبشی که بعداً سبز نامیده شد و تشکیل هسته های
اولیه آن دانست. تردیدی نیست که زمینه
اصلی گردهمایی های پس از انتخابات فرمایشی
در همین روزهای قبل از روز واقعه فراهم گردید. از
سویی لذت با هم بودن جوانان در خیابان که در مواقع
عادی از آن محروم بودند فضای کشور بدون جمهوری اسلامی
را تا حدودی متصور و عینی کرد. مناظره های انجام شده در روزهای قبل از انتخابات
را نیز باید از وقایع دارای منشاء اثر ارزیابی
کرد. این اقدام بی سابقه موجب شد تا حرارت موجود در فضای
جامعه تندتر شده و علاوه بر این مشاهده آشکار تفاوت رفتار صدا
و سیمای ضرغامی با نامزدها، گزینه مورد نظر
حکومت و نتیجه مطلوب نظام را آشکارا به مردم نشان داد.استقبال
از مناظره ها به حدی بود که تنها در ساعات مناظره ترافیک
مداوم تهران اندکی کاهش می یافت و هموطنان برای
رسیدن به منزل و تماشای تقابل ها و افشاگری هایی
که بعضاً قابل انتظار هم نبود به سمت منزل شتاب می نمودند. سرانجام بزنگاه 22 خرداد فرا رسید. صف های طولانی
در مراکز اخذ رأی از قبل نمایش دهنده نتیجه انتخابات
بود. خانواده ها اغلب همه با هم آمده بودند. بسیاری از
افرادی که ساعتها در صف های طولانی منتظر بودند
را افرادی تشکیل می دادند که شاید تا به حال
به هیچ یک از انتخابات جمهوری اسلامی روی
خوشی نشان نداده و فقط با انگیزه نجات از وضع موجود و
در پی ساعتها مجادله با خود و جوانان به میدان آمده بودند.
بر خلاف رویه جمهوری اسلامی در 30 سال گذشته،
مهلت به معنی واقعی تمدید نگردید. شاید
بازیگران نمایش نمی خواستند مدعیان بیشتری
را در فردای روز اعلام نتیجه در صحنه ببینند. اینجانب
شخصاً در ساعت 1 نیمه شب به وب سایت فارس نیوز مراجعه
نمودم و نتیجه را به عینیت و باذکر ارقامی
که در بامداد به عنوان نتایج رسمی اعلام شد در
صفحه اول مشاهده کردم. در آن ساعت گمان من این بود که این
خبر را باید به حساب لاف زنی های همیشگی
جناح حاکم گذارد. لذا وقعی به این امر ننهاده و همچون
سایر هموطنان به امید فردایی شاید اندکی
بهتر به بستر رفتیم. روز 23 خرداد را باید روز سرخوردگی آشکار مردم
دانست. سرهای فروافتاده، سگرمه های درهم و عدم تمایل
به هر نوع مکالمه را می شد به وضوح حس کرد. شوک ناشی از
اعلام نتیجه شاید حدود ظهر هضم شد. مکالمات و گفتگوها
در همه محیط های کاری به موضوع نتایج محدود
شد. تا ظهر اعلام موضع رسمی نیز از سوی نامزدهای
به ظاهر بازنده صورت نگرفته بود. فقط بحث بود و نا امیدی
و خشم فروخورده. نظام جمهوری اسلامی و بالاخص دولت نهم
در موارد متعدد به شعور مردم توهین کرده بود ولی نتایج
اعلام شده تیر خلاصی به احساسات ملت محسوب می شد.
گویی یک نفر داشت با صدای بلند به آن همه
امیدها و کوششها می خندید. از سویی
تصورتحمل 4 سال پیش رو با این نحوه مدیریت
کشور اصولاً خارج از توان بود. حوالی ظهر بود که شایع شد مردم در گوشه هایی
جمع شده و به سمت ونک حرکت کرده اند. تصور اقدام علیه جمهوری
اسلامی آنقدر دور از تصور بود که هیچکس باور نکرد ولی
تلفن های متعدد موضوع را تأیید می نمود. در
نهایت، جمعیت مشاهده شد. همه باور کردیم که می
توان با جمهوری اسلامی مخالفت کرد. اولین بار بود
که نسل جوان به این باور رسیدند که می توان با این
سیستم آشکارا تعارض نشان داد و علاوه بر این دریافتیم
هموطنانی داریم که در زمینه مخالفت با سیستم
حاکم با ما همسو و همراستا بوده و تا جایی ثابت قدم هستند
که حاضر به پرداخت هزینه های برخورد با رژیمی
فاقد هر خط قرمز هستند. خشم و سرخوردگی ناشی از توهین
آشکار حاکمیت به مردم امیدوار، باعث شد تا میلیونها
نفر در روزهای آتی به خیابانها بیایند.
حجم جمعیت حقیقتاً غیر قابل باور بود. بدون اغراق
در تظاهرات ان روزها ابتدا و انتهای جمعیت قابل رویت
و تشخیص نبود. ترکیب جمعیت اما باور ناپذیرتر
می نمود. بانوانی جوان و مدرن دوش به دوش آخوندهایی
با ریش بلند حرکت می کردند و در ضمن حرکت با هم بحث و
مذاکره داشتند. خانواده هایی آشکارا مذهبی برای
ادای تکلیف شرعی بچه ها را نیز بر دوش حمل
می کردند. به راستی تجسم هماهنگی همه گروههای
اجتماعی را می شد در جمعیت میلیونی
روزهای پس از 22 خرداد 88 مشاهده کرد. علاوه بر همه گروههای
اجتماعی همه گروههای سنی هم بودند. آنان که به هر
دلیل در خیابان نبودند از پنجره ها و بامها با شعار و
حرکت دست با جمعیت همراهی می کردند. لذت تظاهرات
آن روزها هرگز فراموش نخواهد شد. برای حکومت مواجه شدن با این واقعیت سنگین
بود چرا که جمعیت نیز به طرز روز افزونی افزایش
می یافت. اما هنوز اندک اطمینانی به حکومت
بین مردم باقی بود.حتی آن روز دوشنبه که گلوله های
بسیجی ها از پشت بام سینه اولین شهدای
جنبش را شکافت هنوز بسیاری باور نمی کردند که نظام
اسلامی با تیر مستقیم به مواجهه با تظاهرات سکوت
مردم برود. اکثریت مردم حرکت دهشتناک آن روز را به حساب تمرد
از فرمان و یک تصمیم شخصی ارزیابی نمودند.
این تصور خیلی زود با خطبه های نماز جمعه
خامنه ای رنگ باخت. پیش بینی برخورد قهر آمیز
با مردم پس از صحبت های تهدید آمیز آن روز کار دشواری
نبود. فردای آن جمعه حکومت با شمایلی تمام دیکتاتور
و نظامی به میدان آمد. روز شنبه 30 خرداد نقطه عطفی
در تاریخ جنبش سبز بود. شنبه سیاه روزی بود که بخش
عمده نقاب جمهوری اسلامی فرو افتاد. سکوت تظاهرات مردم
با آوای مکرر گلوله ها شکسته شد. در عمل روند شرکت در تظاهرات
برای جنبش سبز پایان یافته بود. حکومت حاضر بود
با پرداخت هر هزینه مردم را به خانه ها بفرستد. پروژه پیاده
سازی تئوری رهبر نظام یعنی " النصر بالرعب"
رسماً کلید خورده بود. بسیاری مرعوب شده و به خانه
ها برگشتند و همراهی با جنبش را صرفاً محدود به مباحثات و انتقادات
مکرر و پی گیری اخبار تظاهرات نمودند. تغییر رویکرد حکومت و ارعاب ناشی
از آن در بین مردم، تظاهرات منسجم چند میلیونی
روزهای نخست را مبدل به گردهمایی های پراکنده
در روزهای با مناسبت اتی نمود. اما انگیزه درونی
مردم برای تغییر حکومت بی تردید افزایش
یافت. از روز 30 خرداد به بعد نیز گردهمایی
های زیادی انجام شد، از جمله، سخنرانی روز
جمعه به سخنرانی هاشمی رفسنجانی، روز قدس،... و
نقطه اوج خشونت حکومت در روز عاشورا. مسیر طی شده توسط
حکومت در این مدت را باید در تلاش همه جانبه برای
خفه نمودن هر نوع حرکت در نطفه، حذف هر عنصر خطرناک بدون ملاحظه و
برخورد با افراد دارای پتانسیل برای هرنوع ایجاد
مخاطره و ارائه تئوری خلاصه نمود. جمهوری اسلامی
از روز جنایت 30 خرداد تا روز عاشورا که مردم را با ماشین
های نیروی انتظامی زیر گرفت ثابت کرد
که دیگر به دنبال حفاظت از نقاب مهرورزی و مردمی
بودن نیست بلکه فقط هدف حفظ بقا به هر قیمت و با هر هزینه
را پی گیری می کند. ادامه حیات هدفی
بود که هر وسیله ای از جمله تغییر ماهیت
به یک دیکتاتوری آشکار نظامی را نیز
توجیه می کرد. در مجموع می توان تحولات یک
سال گذشته را که به گمان نگارنده، خواننده این متن از سیر
آن آگاه است سرمنشاء تحولاتی با برآیند مثبت ارزیابی
نمود که به شرح موارد زیر جمع بندی می گردد:
-
بی تردید در یک سال گذشته پروژه
مشروعیت زدایی از نظام جمهوری اسلامی
تکمیل گردیده است. تلاش واضح حکومت برای ارعاب و
اثبات ماهیت دیکتاتوری بی رحم، قتل های
فجیع انجام شده در مناسبتهای مختلف که دنیا از طریق
رسانه ها شاهد آن بود، داستان تلخ کهریزک و تجاوزها، دروغگویی
آشکار حکومت و در تناقض با واقعیات موجود، فساد به عینیت
فاحش دستگاههای دولتی، انحصار بی رقیب نزدیکان
حاکمیت در عرصه اقتصادی کشور و گسترش بی سابقه فقر
و بی کاری نارضایتی ها را بیش از حد
افزایش داده است. از سویی بقای پایگاه
دینی حکومت به دلیل سواستفاده نظام از دین
به عنوان ابزار سودجویی و توجیه هر عمل غیر
اخلاقی ، بسیاری افراد مذهبی را نیز
تمام قد در برابر حکومت قرار داده است. به نوعی می توان
گفت نظام جمهوری اسلامی در حال حاضر دارای هیچ
یک از انواع مشروعیت، حتی سنتی و مذهبی
نیز نیست.
-
می توان گفت جامعه ایران پس از حوادث
اخیر به تکان آمده و بیش از پیش سیاسی
شد و برخلاف چند سال قهر با عرصه سیاسی به اندیشه
در احوال خود پرداخت. تمامی جلسات و گردهمایی افراد
در محیط های کاری، خانوادگی و حتی به
ادارات دولتی به بستری برای نقد عملکرد حکومت مبدل
شده است. این موضوع تحت تأثیر خشم و سرخوردگی مردم
از وضع موجود، تشدید شده و موجب می گردد تا موضوع بحث
های کاری و تجاری نیز به سیاست و واگویی
خشم فروخورده مبدل گردد.
-
بر خلاف هدف تمام عیار حکومت برای ایجاد
ارعاب و ترس در مردم، به نظر می رسد تحت تأثیر دلیل
متعدد این امر نه تنها محقق نشده است بلکه بر عکس عنصر ترس از
حکومت تا حد زیادی کمرنگ شده و انتقاداتی که تا
همین یک سال گذشته در محافل صمیمی نیز
با احتیاط نقل می شد هم اکنون در مکانهای عمومی
و بدون رعایت و بسیار شدید تر از قبل نیز
طرح می گردد.
-
احمدی نژاد به فراموشی سپرده شده است.
پیکان انتقادات اخیراً مستقیماً به سمت رهبری
نظام نشانه رفته است. توهین، تمسخر و انتقاد نسبت به خمینی
و به ویژه خامنه ای در جامعه دیگر یک تابو
نیست بلکه امری عادی و رایج وحتی قابل
طرح در ادارات و ارگانهای دولتی است.
-
حکومت در هر زمینه یک دروغگوی مطلق
تصور می شود. به عبارتی هر اطلاع رسانی، خبر و اعلامیه
ای که منشأ آن جمهوری اسلامی باشد قابل باور نیست.
حتی در مواردی که اهداف سیاسی از طرف حاکمیت
دنبال نمی شود، به طور مثال، مسأله آلودگی هوای
تهران، امر به دیده توطئه نگریسته شده و افراد تفسیرهای
سیاسی مختلفی را در این خصوص مطرح می
گردد. هر حرکت از ناحیه حکومت تعبیر به توطئه علیه
ملت و در راستای منافع آخوندها و اخیراً شخص خامنه ای
تفسیر می گردد.
-
مشکلات اقتصادی خیلی مشهود شده
است. کیفیت زندگی قاطبه مردم به نحو محسوس و بی
سابقه ای پایین آمده است. بی کاری،
عدم پرداخت حقوق افراد شاغل توسط بخش خصوصی، واگذاری بی
استثناء کلیه فعالیتهای سودآور به اعوان و انصار
حکومت و اقشاری محدود و افزایش بیش از حد فاصله
فقیر با غنی، موجب نارضایتی اقشار فرودستی
نیز شده است که قبلاً به دلیل پایگاه مذهبی
حاکمیت در این طبقه، جزو طرفداران سنتی نظام محسوب
می شدند.
-
در کل فضای جامعه را می توان به آتشی
زیر خاکستر تشبیه نمود. هر گردهمایی حتی
بدون برنامه ریزی و اتفاقی می تواند به فضایی
برای شعار و راهپیمایی مبدل شود. نظام اسلامی
در حال حاضر شبیه به سدی خاکی است که ایجاد
یک منفذ کوچک نیز در آن مرگ آور بوده و در کوتاه مدت بنیان
آن را ریشه کن خواهد کرد. به نظر می رسد حاکمیت
خود بیش از هر کس از این واقیت آگاه شده است. تلاش
مضاعف و همه جانبه حکومت حتی برای ممانعت از شورش در جریان
یک مسابقه فوتبال موید این واقعیت است.
-
وضع سوءمدیریت این 31 ساله و نارضایتی
مردم کار را به جایی رسانده که هر دو طرف می دانند
امکان ادامه این روند در بلند مدت محتمل نیست. بنا بر
این پیش بینی می شود حکومت برای
کنترل جامعه و بقای بیشتر خود فضای کشور را به سوی
یک دیکتاتوری عریان هدایت کند. ادامه
حیات این حکومت در شرایط ایجاد شده فقط با
سرکوب بی رحمانه، خفقان، و کور نمودن هر روزنه اطلاع رسانی
برای مدتی ممکن خواهد بود. بهانه هایی مثل
حجاب بانوان و موارد مشابه را می توان پرده اول این نمایش
ارزیابی کرد.
-
شاید بتوان تنها عملکرد مثبت جمهوری اسلامی
را در 31 سال گذشته ایجاد شک و تردید نسبت به خرافات مذهبی
و ابزار دکان داران دین دانست. بدون شک باید گفت هیچ
عامل دیگری نمی توانست این چنین پایه
های محکم مذهب را سست کند. اغلب افراد جامعه حتی اقشار
با سطح سواد پایین نیز اغلب کتابهای ضد مذهب
موجود را که به راحتی در دستفروشی های
خیابان انقلاب قابل تهیه هستند، مطالعه نموده اند.
این درجه از شک و تردید نسبت به مذهب تا قبل از خرداد
88 به هیچ وجه در جامعه مشاهده نمی شده و بی سابقه
است.
-
هرم قدرت در نظام اسلامی در ذهن مردم عوض شده
است. به عبارتی هم اکنون هاشمی رفسنجانی دیگر
مرد قدرتمند پشت صحنه انگاشته نمی گردد و حتی در ماههای
اخیر برخی افراد خامنه ای را نیز آلت دست
سپاه پاسداران می دانند. به عقیده من در عین اینکه تحولات حادثه
مثبت ارزیابی می شوند ولی برخی از شرایط
ایجاد شده را نیز باید کند کننده و جزو موانع حرکت جامعه به سمت دموکراسی
دانست:
-
22 بهمن 88 بی تردید ضربه محکمی بر پیکر
جنبش فرود آورد که بعداً نیز جبران نشده و هیچ حرکت مفیدی
نیز پس از آن در سطح جامعه مشاهده نگردیده است. لذا باید
اعتراف کرد که جنبش پس از آن روز دچار رکود، ناامیدی و
از هم گسیختگی شده است.
-
حکومت موفق شده است جریان اطلاعات را در کشور
دچار اختلال جدی نماید. سرعت بیش از حد کند اینترنت،
عدم وجود روزنامه های مستقل و پارازیت شدید در سراسر
کشور بسیاری را از اطلاعات صحیح محروم نموده است.
به این طریق تماس های جنبش نیز منقطع و دچار
چالش گردیده است.
-
بدترین تحول ایجاد شده را باید
بالا رفتن ظرفیت تحمل جامعه در برابر خشونت، اعدام های
متعدد و قساوت حکومت دانست. این وقایع و اخبار آن موجب
تکان در جامعه نشده و به صورت امری روزمره و عادی در امده
است. این امر را می توان در عکس العمل منفعل مردم در استانهای
غیر کرد زبان نسبت به اعدام های اخیر هموطنان بی
گناه کرد به عینیت مشاهده نمود.
-
امید به تغییرات که در خرداد 88
و تا مدتها پس از آن در کوتاه مدت محتمل به نظر می رسید،
در حال حاضر به آرزویی بلند مدت در افکار عمومی
مبدل گشته است. اگرچه افسانه جاودانگی جمهوری اسلامی
دیگر باورپذیر نیست ولی زمان به زیر
افتادن آن معلوم نیست. |