ایران، بزرگترین صادرکنندة مادّة خاکستری ـ روایتی از توسعة وارونه(*)

دکتر حسن منصور

 

From Talashonlin

 

به این چند رقم بیندیشیم:

شمار ایرانیان ساکن آمریکا میان نیم میلیون تا یک میلیون و دویست هزار تن برآورد می‌شود که بیش از نیمی از آنان در ایالت کالیفرنیا مسکن گزیده‌اند.

شمار ایرانیان پذیرفته شده در پنج کشور ایالات متحده، کانادا، انگلستان، آلمان و سوئد در دهه 80 میلادی دویست هشتاد و یک هزار، در دهه 90، دویست و هفت هزار، و در پنج سال دهه اول 2000، صد و یک هزار نفر بود.(1)

در سال 2005، موافق برآورد کمیسونر عالی سازمان ملل برای پناهندگان، شمار ایرانیان سرگردان و بلاتکلیف به رقم یکصد و دوازده هزار تن می‌رسید.

در سال 2004، شمار ایرانیان پناهجو در سطح جهان، حائز ردیف اول بود.

مسئولان جمهوری اسلامی گزارش می‌کنند که هنوز هرسال شمار نزدیک به دویست هزار نفر از دارندگان مراتب تحصیلی یا سرمایه، کشور را ترک می‌کنند. بنا به همین گزارشها 80درصد برندگان جوائز المپیادهای علمی کشور را ترک کرده‌اند.

بیش از نیمی از ایرانیان هجرت گزیده، در کشور میزبان در مشاغل حرفه‌ای و مدیریتی اشتغال می‌ورزند.

از هر چهار ایرانی وارد شده به ایالات متحده، یک تن دارای مدرک دانشگاهی بوده است.

صندوق بین‌المللی پول در ژانویه 2006 ایران را با قریب صدو هشتاد هزار «فرار مغز» در ردیف اول 91کشور جهان قرار داد.

شمار ایرانیان بیرون از کشور، میان 3 تا 5 میلیون برآورد می‌شود.

اکنون به این چند رقم جهانی نظر بیفکنیم:

موافق آمار سازمان تجارت و توسعه سازمان ملل متحد، در فاصله سالهای 1960 تا 1987 شماری بالغ بر هشتصد و بیست و پنج هزار نفر دانش آموخته رشته‌های علمی و مهندسی تنها، به ایالات متحده آمریکا روی آوردند که خاستگاه عمدة آنان، کشورهای تهیدست و توسعه نیافته بود.

در سال 1995، موافق برآورد بنیاد ملی علم در ایالات متحده(2)، شمار یک میلیون سیصدو چهل و سه هزار نفر از مجموع دوازده میلیون نفر کارورز علوم و مهندسی این کشور را مهاجران تشکیل می‌دادند که 72 درصد آنان از کشورهای تهیدست برخاسته بودند.

همین منبع نشان می‌دهد که 23 درصد از دارندگان درجه‌های دکترای علوم و مهندسی در امریکا، در بیرون از ایالات متحده زاده شده بودند و این رقم در مورد علوم کامپیوتری به 40 درصد سر می‌زد.

از هر صد مهاجر علمی و فنی جهان سوم، نود و چهار نفر به کشورهای غنی عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی وارد می‌شوند، و از این رقم پنجاه و چهار نفر تنها به ایالات متحده روی می‌آورند.

مثلث قطبهای پیشرو اقتصاد مدرن، یعنی ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و ژاپن بعنوان نمونه در تولید مقالات علمی چهاربرابر و در ثبت اختراعات ده برابر متوسط جهانی بهره‌وری دارند.

حال این دو مجموعه را کنار هم بگذاریم تا ببینیم که سهم ایران در این به یغما سپردن نیروی انسانی فرهیخته، علم اندیش، فنّان و کارآزموده، در این بیست و هفت سال، نمونه‌وار بوده و آنرا در ردیف کشورهایی چون کره شمالی، فیلیپین، تایوان و چین نشانده است. در مجموع یک چهارم از انسانهای حائز تحصیلات عالی کشور، که بخشی از عصارة رنج و تعب تاریخی یک ملت کهنسال و تبلور معارف و توانهای اویند، در بیرون از کشور خود بسر می‌برند. این میل خروج سرمایه انسانی هنوز ادامه دارد و سالانه حدود دویست هزار نفر بدان افزوده می‌شود.

این یک خونریزی مغزی است که نسل کنونی و آتی کشور را به فلج می‌کشاند و اقتصاد و فرهنگ کشور را با تهی کردن آن از نیروهای زنده و آینده‌ساز خود، زمینگیر می‌سازد. زیرا اقتصاد مدرن، که از دل اقتصاد سده نوزدهم فراروئیده و در محتوای امروزین خود، از پس جنگ جهانی دوم فراز آمده است، علم‌اندیش است و فن‌مدار. او در تقابل با اندیشه فیزیوکراسی که طبیعت را مادر ارزش می‌شناخت، و در تفاوت با اندیشه مرکانتالیستی که طلا و نقره را منشأ و تبلور ارزش می‌دانست و نیز در تخالف با نظریه‌های مسلط سده نوزدهم که «کار» را منشأ ارزش می‌شمردند، جانمایة خود را از سوخت و ساز انسان اندیشه‌ورز و فنان می‌ستاند. از زمان کشف دورانساز رابرت سولو برنده جایزه نوبل اقتصاد، دائر براینکه دوسوم رشد اقتصاد ایالات متحده در طی چهار دهة نخستین سدة بیستم؛ نه از افزایش سرمایه یا کار، بلکه از دگردیسی فنی و مهارتی انسان کارورز نشأت گرفته(3) شرکت انسان اندیشه‌گر و مبتکر در کالبد اقتصاد مدرن مدام رفعت پذیرفته و کشورهای هدایتگر رشد را به تعمق در ژرفا، ابعاد و راهکارهای بارور کردن این منبع فناناپذیر و بازتولید شونده کشانده است.

اقتصادهای مدرن جهان، که طی سدة گذشته، هم نقش موتور اقتصاد جهانی را عهده‌دار بوده و هم پیمانه‌ها و آحاد سنجش آن را به صورت پول جهانشمول، بازارهای کالا، پول و مالیه بین‌المللی، و نظامهای مفهومی و مقولاتی ناظر به مکانیسم‌های آنها، برای تمامی جهان ضرب کرده‌اند، با تکیه به این جانمایه سیال، گداخته، گدازنده و آفرینشگر و با تأمین بسترهای شکفتن و با بار نشستن آن، خود بصورت کلان سیستمهای اقتصادی در آمده اند(4) بگونه‌ای که از مجموع نزدیک به سی و شش تریلیون دلار (36 ضرب در 10 به توان 12) تولید ناخالص جهانی بیش از دوسوم در 17 کشور ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ژاپن به بار می‌نشیند و کمتر از یک سوم آن در حدود 170 کشور دیگر جهان بعمل می‌آید. پشت‌سر این تولید غول‌آسا و بی‌سابقه در تاریخ جهان، ساختارهای پیشرفته علمی و فنی تولید، مراکز عالی اندیشه‌ساز(5) شبکه‌های عظیم توزیع، ارتباطات و لژیستیک در یک مجموعة هماهنگ صف کشیده‌اند که وزن دلاری آنها با احتساب محتاطانه ضریب متوسط چهار بر یک سرمایه به تولید(6) به یکصدو چهل و چهار تریلیون دلار می‌رسد. در درون کل سیستم، حجم ذخیره‌های ژاپن به تنهایی در حدود چهل تریلیون دلار برآورد می‌شود. در قبال این ارقام نجومی تولید کل یک واقعیت از نظرها نهان می‌ماند و آن سهم سرانه بسیار نامتعادل هر سرنشین کرة خاکی از این فرآورده است: هر شهروند لوگزامبورگ، سالانه بطور متوسط از قدرت خرید پنجاه و سه هزار دلار و هر شهروند اتیوپی از نود دلار نصیب دارند. در این طیف گسترده نزدیک به 190 کشور جهان، کشورهای برمودا، سویس، ژاپن، نروژ، ایالات متحدة آمریکا و اتحادیه اروپا به ترتیب با درآمد سرانه میان چهل و هفت هزار و سی هزار دلار در بالای مدرج جای می‌گیرند ـ که اغنیای جهانند و کشورهایی چون بروندی، کنگو، لیبریا، سیرالیون، نیجریه، چاد و تانزانیا با مبلغی میان نود تا دویست و هشتاد دلار در پائین آن می‌نشینند ـ که خاک نشینانند. جای ایران با رقمی برابر هزار و ششصد تا دوهزار و دویست دلار بر هر نفر در سال یعنی یک شصتم سهم اغنیا و یک ششم متوسط جهانی نزدیک فقرای جهان است(7)

این شکاف درآمدی ژرف و پرنشدنی، تنها یک نمود از پدیدة بغرنجی است که «توسعه نیافتگی» نام دارد از حضور عوامل متعدد ریشه‌ای و ساختاری بازدارنده و ناساز با توسعه خبر می‌دهد. این پدیده طی صد و پنجاه سال گذشته علیرغم از دست دادن پایه‌های اساسی خود در نظام سنتی، همچنان خود را بصورت معیوب و آشفته‌ای بازتولید نموده بخش عظیمی از مردم جهان را در مدارهای عقب‌افتادگی گرفتار کرده است. دانستنی است اگر یک سوی پدیدة توسعه نیافتگی، گرفتاری در چنبر سنتهای متصلب است سوی دیگر آن، تحول خیال‌انگیزی است که در طی بویژه سه دهه گذشته در نظام مدرن پدید آمده و آنرا در فضاهای دسترس ناپذیری به پرواز درآورده است.

نظام مدرن بطور مجمل طی سه و چهار دهه گذشته سه بُعد جدید پیدا کرده است که عبارتند از:

نخست بُعد بی‌مرزی، که با برخاستن مرزهای ملی از پیش‌راه حرکت کالاها، خدمات و عوامل تولید، ادغام و گسترش اروپا به 27 کشور، کاهش تعرفه‌ها از 45درصد به زیر 5درصد فرآورده‌های صنعتی، افزایش حجم تجارت بین‌المللی، نیرو گرفتن سیلانهای پولی در استقلال از تجارت بین‌المللی، بال پرواز مزایای نسبی را به سراسر کره خاکی گشوده است.

دوم سیبرنتیکی شدن پول، که موجب شده است واحد ارزش، با سوار شدن به امواج الکترونیک، با یاری گرفتن از شبکه جهانی ماهواره‌ها، مفهوم زمان را، که پیوسته اندیشه متفکران بزرگ اقتصاد، همچون گئورگ سیمل(8) را می‌گداخت از بن و اساس دگرگون کند و بازارهای جهان را با مکانیسم مبادلات همزمان(9) بهم بدوزد.

و سوم، رشد هنگفت یک بازار پولی و مالی بین‌المللی است که با بهره‌گیری از فنون «تحلیل جریان نقدینگی»(10) در پس هر دلار دارایی، دهها و صدها دلار نقدینگی را بسیج کرده و به رقابت و نظربازی(11) انداخته است که از آن با عنوان «ضرائب تکثیر»(12) سخن می‌گوئیم. پیوستن این سه بُعد نوین، به پیکر اقتصاد علم‌اندیش و فن‌مدار نیمه قرن بیستم، چنان تحولی در جهان پدید آورده است که آثار آن، درست بعلت حضور مستمر آن، نامفهوم و گاه سرگیجه‌آور است.(13) طرفه اینکه هر چه نظام مدرن، اندیشه‌مدارتر می‌شود، نظامهای کهنه‌ای که توان اندیشیدن و نوشدن ندارند در لاکهای سنگواره‌ای خود پناه جسته و از اندیشه و اندیشه‌ورز می‌گریزند و بدینسان طناب فقر و درماندگی برگردن خود و نسلهای آینده می‌تنند که هر چه بیشتر در ژرفای تهیدستی فرو غلطند. پدیده فرار مغزها تنها یکی از پیامدهای آن است.

ثروت از کدام سرچشمه می‌جوشد؟

در دورانی که ثروت آن به تمامی دورانهای تاریخ بشر پوزخند می‌زند، یافتن پاسخ این پرسش بیش از یک دغدغه روشنفکرانه است. ثروت ملل آدام اسمیت نه اولین و نه بزرگترین جستجو در این زمینه است. لیکن در مجالی که از «فرار مغزها» سخن می‌گوئیم طرح این پاسخ را به اشاراتی ضرور باید مطرح کرد. در حدی که فهم مقوله مورد بحث‌مان ایجاب می‌کند. نیازی به بحث نظری نیست. تاریخ صد ساله گذشته، نمونه‌هایی از کشورهایی ارائه کرده است که آئینه‌دار جانمایة این بحث‌های نظری هستند. سوئد، در آغاز سده بیستم کشور تهیدستی بود که از چهار میلیون جمعیت آنروز آن یک میلیون براثر فقر به آمریکا کوچ کرده بودند. این کشور ثروت خود را براساس کار صنعتی بر روی زمینه‌هایی که در آنها از مزایای نسبی برخوردار بود نظیر صادرات چوب ـ بنا کرد، ژاپن که از اصلاحات میجی در اواخر سده نوزدهم آغاز به رشد کرده بود. صنعتی شدن خود را برروی صنایع سلیکون ـ شن ـ و فناوری الکترونیک بنا نهاد:

سنگاپور که چهل سال پیش بخشی از مالزی و در ردیف مالزی و اندونزی بود، و امروز با قریب چهارمیلیون جمعیت به اندازه ایران تولید ناخالص ملی دارد و با بیست و دو هزار دلار درآمد سرانه 10 تا 15 برابر غنی‌تر از ایرانی است، ثروت خود را بر مبنای «ارزش افزوده» صادرات بنا نهاد.

هیچکدام از این نمونه‌ها با فروش منابع معدنی ـ نفت و نظایر اینها ـ به ثروت دست نیافتند بلکه «ماده خاکستری» ـ مغز اندیشه‌ورز انسان آزاد و مبتکر ـ را به موتور حرکت بدل کردند. و درست در چنین دورانی، در ایران انقلابی انجام شد که نخستین هدف آن تاراندن دانشگاه بود و آرمان آن تبدیل انسان مبتکر به بنده مقلد. وقتی «هجمه» ـ هجوم ـ به این «مرکز فساد و فحشا» ـ یعنی دانشگاه ـ آغاز شد(1/14) شمار استادان دانشگاه ـ که برخی با بهترین‌های جهان قابل مقایسه بودند ـ به شانزده هزار و دویست شمرده می‌شد و وقتی «ستاد انقلاب فرهنگی» کار ساختن «دانشگاه اسلامی» را با موفقیت به پایان برد شمار آنان به 9هزار فرو افتاده بود و کیفیت آن سخت تنزل کرده بود.(14)

جراحی دموگرافیک

بیگانگی رهبران انقلاب با مبادی دنیای مدرن، بارسنگین فرهنگ گریزی و انسان‌ستیزی در نظام ذهنی آنان، بی‌قانونی ناشی از انقلاب و بی‌اعتقادی رهبران به قانون، بی‌اعتنایی به انسان علیرغم بافندگی در باره کرامت انسان، همه دست در دست هم فضا را برای انسان‌های امروزی، فرهیخته و علم‌اندیش تنگ و تنگتر کرد تا شمار گریزندگان از ایران از مرز چهارمیلیون گذشت. این پدیده پناهجویی و فرار بود(15). ولی بموازات آن جریان «ورود مهاجر» به ایران آغاز شد و ادامه یافت تا بدانجا که شمار افغانان از 3 میلیون و شمار معاودین عراقی از یک میلیون و دویست هزار گذشت. بدین ترتیب نظام نوپا، از یکسو انسانهایی را که با فرهنگ بدوی او نمی‌ساختند فرار داد و از سوی دیگر کسانی را که به لحاظ ارزشهای فرهنگی با او سازگارتر بودند وارد کشور کرد و «مائده» گستراند با بهایی که طبق برآورد مسئولان نظام، هزینه این مهاجران تنها در 15 سال اول انقلاب از بیست میلیارد دلار فراتر رفته بود.

بموازات این جراحی دموگرافیک، پدیده دیگری آغاز شد و آن انتقال روستائیان به شهرها بود. این پدیده که در جامعه‌های جهان با نام «شهری شدن»(16) شناخته شده است در ایران خصلت معکوس پیدا کرد؛ باین معنی که روستان نیامدند تا در ساختار شهری جذب شده و «شهری» بشوند بلکه آمدند و شهرها را «روستا» کردند و این از آنجا ناشی می‌شد که جهان‌بینی رهبری انقلاب از افق روستا فراتر نمی‌رفت. بدینسان تنش در شهرها رو بفزونی نهاد و ارزشهای روستایی در ذیل تعابیر دینی به منکوب کردن شهرها پرداخت و این پدیده بنوبه خود به «فرار مغزها» کمک کرد.

تحلیل عوامل موجبه این پدیده، کار این مختصر نیست و پیش از آنکه از جاذبه‌های دنیای مدرن خبر دهد از دافعه‌های جانگزای جامعه خودی حکایت می‌کند زیرا در ایران در پیش از ربع قرن اخیر کشور مهاجرخیز نبود و علیرغم اینکه نیمی از فارغ‌التحصیلان کشورهای جهان سوم، پس از اتمام تحصیلات خویش از کشور میزبان ـ معمولا آمریکا و فرانسه ـ به کشور خود باز نمی‌گشتند، جوان ایرانی به سرزمین خود برمی‌گشت و نتیجه اینکه شمار ایرانیان خارج از کشور به هزار شمرده می‌شد نه به میلیون. پس با آنکه پدیدة فرار مغزها یک پدیدة جهانی است، لیکن سهم ایرانیان در آن تنها در سی سال اخیر فزونی گرفته است.

سخن گفتن از جاذبه‌های کشورهای مهاجرپذیر و دافعه‌های کشورهای مهاجرفرست، بحث در تمهیدها و بسترسازیهای سنجشگرانة کشورهای میزبان و مسئولیتها و بی‌درایتی‌های سیاستگران کشورهای مهاجرساز، یا پرداختن به پروسه‌های جذب و هضم و خودی کردن نیروهای علمی ـ فنی مهاجر، ما را به گفتگو در باره ژرفای پدیدة عقب‌ماندگی می‌کشاند و از حوصله این مقاله بیرون است(17). آنچه نگارنده می‌خواهد در این طرح مختصر انجام دهد، طرح چارچوب اسلوب‌های سنجش اثرات مهاجرسازی است.

اسلوبهای سنجس آثار مهاجرسازی

بعنوان پیش‌درآمد لازم است آنچه را که تحلیگران پدیده فرار مغزها می‌نامند خلاصه کنم. آنان در حالت کلی از دو نوع رویکرد سخن می‌گویند؛ در نخستین آنها، مغز تغییر مکان داده، بعنوان «سرمایه انسانی» نگریسته می‌شود(18) و دومین بعنوان «اندوخته اسکان داده شده در خارج»(19). در نخستین رویکرد، انسان درس خوانده و پرورده بحکم اینکه تبلور یک جریان سرمایه‌گذاری است بصورت ثمره و تبلور این سرمایه نگریسته می‌شود و کوشش بعمل می‌آید که ارزش متبلور در یک فارغ‌التحصیل بصورت کمی بیان شود. با توجه باینکه هزینه زندگی کشورهای مهاجرساز نازلتر از کشورهای میزبان است، نیروی انسانی پروردة یک کشور تهیدست، در یک کشور غنی از «مزایای مطلق»(20) برخوردار است و جذب آنر برای این کشورها جالب می‌سازد. با آنکه کشور میزبان ناگزیر است هزینه‌های قابل توجهی را برای استاندارد کردن نیروی مهاجر تحمل کند، باز بهای تمام شده آن نسبت به فرآورده مشابه داخلی ارزانتر خواهد بود. در این رویکرد، فرار مغزها، بصورت خروج ثروت از کشور تلقی می‌شود. مثلا در بحثهایی که در محافل مطبوعاتی ایران رفته است باخت ایران را از رهگذر فرار مغزها 30 تا 40 میلیارد دلار ارزیابی کرده‌اند! در این رویکرد سیاست‌گزاری ناظر است به دو شیوه عمل: نخست آنکه با بستن مرزها، اخذ وثیقه‌ها، یا حتی گروگان گرفتن اعضای خانواده، نیروی بالقوه مهاجر را به باقی ماندن در کشور وادار کرده و در مواردی نیز هزینه تحصیلات را از آنان بازپس ستانند. این شیوه در بسیاری از کشورها با شدت و ضعف‌هایی بکار گرفته شده و اگر هم از خروج مغزها تا حدودی جلوگیری کرده، لیکن موجبات شکفتن آنها را در درون کشور خودی فراهم نیاورده است.

رویکرد دوم، جمع اصحاب علم و فن ترک دیار کرده را نه بعنوان یک زیان یا باخت، بلکه بصورت یک اندوخته و منبع فیض می‌نگرد که در صورت فراهم آوردن شرایط می‌توان بدون عودت دادن آنان به کشور خود، از دانش، تخصص و مهارتهای آنان در کشور خودشان سود برد. با این رویکرد، این «اندوخته» بیرون از کشور، پلی است برای انتقال علم و فن و تجربه و حتی سرمایه. در این راستاست که متجاوز از 40 سازمان و تشکیلات منطقه‌ای و جهانی از سوی کشورهای گوناگون پدید آورده شده‌اند تا توانهای این گروه‌ها را در خدمت خود گیرند. برخی از این کشورها. نظیر سنگاپور و تا حدی هندوستان، در این زمینه توفیقهای نسبی داشته‌اند ولی در مورد ایران، علیرغم تعارفهای خالی که گاه از سوی مسئولان ایراد می‌شوند و «ایرانیان عزیز» تمامی کشورهای جهان را مخاطب قرار می‌دهند، فاصله‌ها آنچنان میان قدرتمداران و جمعیت فرار کرده فراخ است که توفیق ایران را در جذب توانها و سرمایه‌های این «اندوخته» خارج کشور قرین صفر می‌کند.

طرح اسلوبهای سنجش

رایج‌ترین وساده‌ترین شیوة سنجش آثار مهاجرفرستی، تحلیل حسابدارانه(21) است. در این تحلیل، هزینه پرورش یک انسان در سنین و مدارج گوناگون محاسبه شده و بهای تمام شده یک دیپلمه، لیسانسیه، مهندس یا دکتر در رشته‌های مختلف تعیین می‌شود. مثلا طبق داده‌های آماری دهه 90 در سوئد، هزینه ملی هر دانشجو در سال، بسته به رشته تحصیلی و لزوم ابزارها و آزمایشگاهها، از سیصد تا هفتصد هزار کرون در سال تفاوت می‌کرد. بدینسان هزینه تحصیلی یک دانش‌آموخته دانشگاهی از 250 هزار دلار برای رشته‌های نظری چهارساله تا یک میلیون دلار برای رشته‌های تجربی 7 ساله تفاوت می‌کرد. در این برخورد، بهای تمام شدة یک جوان مهاجر با بهای مشابه بومی آن در کشور میزبان سنجیده می‌شود و نه با قیمت جایی که مهاجر در آن پرورش یافته است(22). از آنجایی که این قیمت تمام شده تابع سطح هزینه‌هاست بدیهی است که بهای تمام شده یک انسان در سنین مختلف در کشورهای آمریکا، اروپا یا ژاپن بالاتر از قیمت همان انسان در کشور مهاجرفرست خواهد بود. بویژه اینکه تنها بهای پرداخت شده از سوی کشور میزبان هزینه‌ای است که بمنظور تطبیق دادن انسان مهاجر با نوع بومی مشابه ساخت کشور میزبان(23) پرداخت می‌شود.

عمده ایرادی که بر روش حسابدارانه وارد است اینست که هزینه‌های انجام شده را به همانگونه که در طی زمان انجام شده با هم جمع می‌زند، با این ترتیب ارزش زمانی جریان پول(24) را نادیده می‌گیرد.

با وارد کردن این بُعد زمانی در ارزش پول تحلیل حسابدارانه به تحلیل مالی(25) بدل می‌شود. در این اسلوب با وارد کردن قدرت خرید واقعی واحد پول در طی تمام دوره سنجش، نرخ تورم جاری و نرخ بهره واقعی وارد می‌شود. بدیهی است که این تحلیل بلحاظ مفهومی، واقع‌گرایانه‌تر و بلحاظ فنی پیچیده‌تر است و از حیث متودیک از شیوه‌های محاسبة تبدیل ارزشهای تاریخی به ارزش حال جریانهای نقدینگی(26) بهره می‌جوید. مشکل این روش تعیین نرخ بهره‌های توزین شده متعدد طی دوره‌های چند ده ساله است که پژوهشگر باید با تقطیع دوره‌ها و با فرآوردن «نرخ بهره‌های توزین شده» به حل آنها بپردازد.

ایراد دیگری به هر دوی روشهای فوق وارد است، ایستا(27) بودن آنهاست که از دینامیک تعامل(28) و در هم‌آمیزی عوامل(29) غفلت می‌ورزد و بدینسان از واقعیت پویای جریان توسعه فاصله می‌گیرد. واقعیت جریان بغرنج و درهم پیچیدة توسعه اینست که عوامل تولید در فرایند آن با هم جمع جبری نمی‌شوند بلکه در یک درهم‌آمیزی و پیوند خوری ابداعی ـ تولیدی(30) به آفرینش کیفیت‌های نوین دست می‌یابند و آنها را به سکوی‌های پرش مراحل بعدی بدل می‌کنند. حضور انسان نوگرا، اندیشه‌ورز، مبتکر و آفرینشگر در چارچوب نهادی سازگار با الزامات توسعه موجب می‌شود که فضای پر نشاط و امیدوارنه ساطی به تلاش توسعه احاطه یابد و در یک جریان انباشت معرفتی، باروری همه عوامل را اعتلا بخشد. منظور کردن این ایراد ما را به تحلیل سومی که می‌توان تحلیل اقتصادی(31)اش نامید رهنمون می‌شود. بدیهی است که این تحلیل نیازمند تعریف مدل دینامیک اقتصادی است و بدون اینکه دو روش پیشین را نسخ کند، آنها را در قالب کاملتری جا می‌دهد.

حال بی‌آنکه ایرادی به روش تحلیل اقتصادی وارد کنیم، می‌کوشیم بُعد دیگری بدان بیفزائیم و جنبه‌های اجتماعی غیراقتصادی مرتبط با آن را وارد تحلیل کنیم و بدینسان با تحلیل اجتماعی(32) یا تحلیل انتگرال(33) سروکار داریم که از یک حسن برخوردار و از یک عیب رنجور است: حُسن آنکه، کل واقعیت عینی اجتماعی را چنانکه مطرح می‌شود، در نظر دارد و آئینه لذت و رنج مردم و سنجش‌گر «کیفیت زندگی» است. و عیب آنکه در جنبه‌های غیراقتصادی، از دقت نظر و کمی تحلیل اقتصادی برخوردار نیست و ناگزیر با کیفیت‌های سنجش‌ناپذیر گلاویز است.

اکنون با طرح مختصر چارچوبهای تحلیل ناظر به آثار پدیده مهاجرفرستی، می‌توانیم کاربرد آنها در مورد ایران را بصورت برآورد ذکر کنیم:

اگر بخواهیم زیان ملی ایران را از رهگذر جریان مهاجرتی که نزدیک به چهار میلیون ایرانی را به خارج کشور سوق داده است دریابیم، با رویکرد «سرمایه انسانی» و با ارقام روز چنین خواهیم داشت: اگر تعداد ایرانیان متولد ایران را سه میلیون و دویست هزار فرض کنیم. با این فرض که قریب یک میلیون دیگر، فرزندان نسل مهاجر و در خارج کشور زاده شده‌اند و اگر متوسط سن مهاجرت را 30 بدانیم، با رقم کنونی تولید سرانه دوهزار و دویست دلار خواهیم داشت:

211.200.000= 2200 × 30 ×3.200.000

یعنی معادل دویست و یازده میلیارد و دویست میلیون دلار.

اگر بخواهیم زیان سالانه این خروج سرمایه را صرفا در چارچوب ایستای تحلیل حسابدارانه برآورد کنیم، خواهیم داشت حدود 3 میلیون مهاجر در سن کار، هر یک با تولید متوسط دوهزار و دویست دلار در سال، یعنی

6.600.000.000 = 2200 × 3.000.000

یعنی شش میلیارد و ششصد میلیون دلار در سال.

اگر با این فرض حرکت کنیم که فقدان مهاجرت، بر روی تولید نفت اثر نمی‌گذاشت، این رقم برابر خواهد بود با:

4.200.000.000 = 1400 × 3.000.000

یعنی چهار میلیارد و دویست هزار دلار

و اگر رقم قریب یک میلیارد و دویست میلیون دلار ارز وارد شده به ایران را که این مهاجران به ایران حواله می‌کنند از آن کم کنیم به رقم خالص سه میلیارد دلار در سال خواهیم رسید.

در محاسبه سالانه به تولید، در روش حسابدارانه و تحلیل مالی، چون هر دو روش تنها به یکسال ـ سال جاری ـ می‌پردازند، تفاوت اساسی در پاسخ وجود نخواهد داشت.(35)

اگر بخواهیم با تحلیل اقتصادی به مسئله بنگریم بعنوان یک گزینه باید برگردیم به سالهای 53 ـ 1343 و از اینجا آغاز کنیم که طی این دهه رشد متوسط بخش‌های غیرنفتی ایران 5.4 درصد بوده که بعلل عمدتاً سیاسی این جریان در سالهای 56 ـ 1355 به کندی گرائید. با آغاز از این مقطع، اگر اصلاحات ضرور در نظام انجام می‌شد تا این سیر رشد ادامه پیدا کند، اصولا نه انقلابی در پی بود و نه مهاجرتی! و ادامه آن رشد ـ که به لحاظ فنی کاملا ممکن بود ـ ایران امروز را به تولید ناخالص ملی هشتصد تا هزار میلیارد دلار می‌رساند، و هر ایرانی به مرز درآمدی ده هزار دلار و بالاتر که آستانه ورود به جرگه کشورهای عضو جامعه همکاری و توسعه است می‌رسید. در این مدل زیان مهاجرت ـ که یکی از عوامل عقب‌ماندگی کنونی است ـ عبارت است از حدود ششصد تا هشتصد میلیارد دلار در سال.

و بالاخره اگر بخواهیم این تحلیل را با رویکرد تحلیل اجتماعی کامل کنیم باید تفاوتهای میان آنچه را که ایران امروز هست و آنچه که در صورت ادامه توسعه، می‌توانست باشد مورد تامل و تحلیل قرار دهیم. در این مقایسه ـ شاخصهای مالی و اقتصادی تنها بخشی از موضوع را تشکیل می‌دهند. در این شیوه تحلیل از رهگذر مکانیسم «پیوند خوری اجتماعی ـ معرفتی»(39) با سناریوی درهم‌آمیزی باروری اقتصادی و شکوفایی فرهنگی روبرو هستیم که نیروهای جامعه را در فضایی سرشار از نشاط و امید و رقابت همکارانه قرار می‌دهد، یک نظام حقوقی از آزادیها و حرمت انسانها حراست می‌کند، ریشه‌های فقر بواسطه افزایش تولید و تعادل توزیع‌های اولیه و ثانویه، می‌خشکد، تجاوز به حقوق، فشار، اختناق، اعتیاد، فحشاء و از هم‌پاشیدن خانواده‌ها و روح‌مردگی ـ که همزادان یک نظام جبارانه‌اند ـ جا به هماهنگی اجتماعی، استقرار یک نظم مورد پذیرش جامعه، سلامت جسمی، عاطفی و سرزندگی می‌سپارند، علم، کاردانی و شایستگی ملاک اشتغال، مناصب و مسئولیتها واقع می‌شود و علم‌اندیشی، فن‌ورزی و هنرپروری موجب می‌شود که ایرانی جای شایسته خود را در میان ملتهای سرافراز جهانی بازیابد. بخشهای عمده‌ای از نتایج این تحلیل بصورت کیفی ارائه می‌شود و این کیفیت‌ها، شرایط بنیادین تامین توسعه‌ای است که تحلیل اقتصادی آنها را جزو مفروضات خود دارد.

زیرنویس:

* ـ این مقاله، امروزین شده نوشته ایست که در شماره 3 و 4 مهرگان با عنوان «فرارمغزها و توسعه وارونه» چاپ شده است.

1 ـ به نقل از پژوهش خانم شیرین حکیم‌زاده، براساس آمار مهاجرت اداره امنیت ملی ایالات متحده با عنوان
Migration Information , Sept. 2006

2 -
National Science Foundation, Science and Engineenug indicators, 1998, N.S.F Washington D.C.

3 -
Robert Solow, Production Functions and Technical Change, American Economic Review, 1956

گفتنی است که این کشف پس از مدت سی سال، جایزه نوبل اقتصادی را برای این استاد انستیتو تکنولوژی ماساچوستش (
MIT) به ارمغان آورد. طی این دوران پربار، متجاوز از هزار مقاله علمی در زمینه توابع تولید (production functions) نگاشته شد و این موضوع را تا حد یکی از پربارترین فصول علم و فن اقتصاد مدرن فرا رویایند. سولو، کار خود را براساس فرض ثابت بودن ضریبهای کشش پذیری جانشینی عوامل (Constant Elasticity of Substituting) نگاشته بود و از اینرو از پیشکسوتان توابع نوع CES شمرده می‌شود. ولی پژوهندگان بعدی، با گستراندن مفروضات، این توابع را برای سیستم‌هایی نیز که کشش‌پذیری جانشین عوامل در آنها متغییر است (Variable Elasticity of Substitution) نوشته و سری توابع VES را پدید آوردند.

4 -
Economic Mega - Systems

5 -
Think - Tanks

6 -
Capital / Output Ratio

7 ـ در اینجا به نکته جالبی باید توجه داشت که طی بیست و اند سال گذشته در حسابداری ملی ایران جا نموده و بصورت ابزار سیستماتیک تحریف حقیقت درآمده است و آن گزینش بدون مبنای نرخ ارز است که بدون توجه به بازار و قدرت خرید پول ملی و تنها به سائقه سیاسی انجام می‌پذیرد مثلا دستگاههای مسئول دولتی رقم ریالی تولید ملی را معادل 418 تریلیون ریال اعلام می‌کنند و سپس با انتخاب نرخ ارز 3670 ریال برای یک دلار بیان دلاری تولید ملی را به 111 میلیارد دلار می‌رسانند که لاجرم سهم سرانه هر ایرانی با 1760 دلار معادل می‌شود در صورتی که بازار آزاد و بانک مرکزی دلار را به نرخ 7900 تا 8200 ریال می‌فروشند. برای تحلیل این نکته نگاه کنید به دو مقاله زیرین از نگارنده با عناوین «دردشناسی پول ایران» و «ارقام تولید ملی ایران را چگونه باید فهمید؟» که در صفحات 61 ـ 37 مجموعه مقالات کنفرانس ایران در آستانه سال 2000 انجمن پژوهش‌های ایران، پاریس 1991 منتشر شده‌اند.

این نکته پس از «یکسان‌سازی نرخ ارز» در دولت آقای خاتمی تا حدودی بسامان شده است ولی هنوز استثنائات و نابسامانیهای متعدد در بنای آن راه دارد.

8 ـ در این زمینه اثر کلاسیک و خیال انگیز سیمل، بعنوان یک شاهکار کلاسیک هنوز بسیار خواندنی است.
Greog Simmel, The Philosophy of Money, Routledge , 1990

9 ـ مفهوم مبادله همزمان را برای
Arbitrage می‌گذارم که در آنجا خرید و فروش یک کالا یا دارایی (Asset) بصورت همزمان در دو بازار جهان انجام می‌گیرد و این مکانیسم از جمله به هم سطح شدن قیمتها یاری می‌رساند. گفتنی است که تئوری Arbitrage در علوم مالیه مدرن حاوی نکات آموختنی فراوانی است و بصورت مدلهای ریاضی تنظیم شده است.

10 -
Cash - flow Analysis

11 -
speculation

12 ـ
Multiples . نسبت این ضرایب در شاخص تکنولوژی Nasdaq به هزار سر می‌زند.

13 ـ کتاب زیرن در این زمینه از جمله کتاب‌های خواندنی است:

Kenichi OHMAE, the Invisible Continent, Four Strategie Imperatives of the New Economy, Nicholas Brealey publishing London 2000

1/14 ـ «امام راحل» فرمود «دانشگاه مرکز فساد و فحشاء است»، همچنین فرمود «هجمه کنید به روشنفکران غرب زده و شرق زده».

14 ـ فاجعه تخریب دانشگاه، فراری دادن و دربدر کردن استادان و دانشجویان، به چنان نتیجة رسوایی انجامید که حتی «نظریه پردازان» «دانشگاه اسلامی» ـ نظیر دکتر عبدالکریم سروش ـ از آن تبری جستند و مدعی شدند که گویا ایشان در صدد «بازگشایی دانشگاه» بوده‌اند. بنظر صاحب این قلم که خود در بطن دانشگاه‌ها قرار داشته، از نزدیک دقائق ویرانی دانشگاه و مسلط شدن اوباش و چاقوکشان به دانشگاه را شاهد بوده، نقش «ستاد انقلاب فرهنگی» و پرآوازه‌ترین بلبل سخنور آن ـ دکتر عبدالکریم سروش و دکتر احمدی ـ را مشاهده کردم. این ادعای ایشان، همانند بسیاری از دیگر بیاناتشان، بی‌مقدار است. نقش دکتر عبدالکریم سروش در بخاک افکندن دانشگاهها، به تنهایی کمتر از یک گردان ایلغارگر نبود.

15 -
Emmigration

16 –
urbanization

17 ـ علاقه‌مندارن را می‌توان به دو منبع زیرین ارجاع نمود:

Meyers J.B et al (1997), Turning Brain Drain into Brain Gain, the Colombian Experience ol the Diaspora Option“, in Science – Technology and Society, Vof.2,No.2

Meyer J-B, Charum J. (1995) „la fuite des cerveaux estelle epuiscc?“paradigme perdu of nouvelles perspectives », cahiers des Sciences humaines ,vol. 34.no.4

18 –
Human Capital Approach

19 –
Diaspora Approach

20 –
Absolute Advantages در بیان آدام‌اسمیت شرط مبادلات بین‌المللی است.

21 -
Accounting Analysis

22 -
Opportunity cost

23 -
compatibility

24 -
Time – Value of money

25 -
Financial Analysis

26 –
Present Value of Past Cash Flows (PVPCF)

27 –
Static Nature

28 –
Dynamics of Interaction

29 –
Integration of Factors

30 –
InventiveProductive Connectivity

31 –
Economic Analysis

32 –
Social Analysis

33 –
Integral Analysis

34 -
Annuity

35 ـ اعتبار این نتیجه‌ها منوط است به وجود اشتغال کامل عوامل تولید، که می‌دانیم ایران از آن فاصله زیاد دارد.

36 /
Socio / Cognitive Connectivity