بسياری ازدولتمردان ما نشان داده اند، فاقد مديريت برای دوران پس از پيروزی هستند (منوچهر یزدی)

 

 

 

 

* پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت براي نخستين بار از سوي غلامحسين رحيميان نماينده قوچان در مجلس شوراي ملي مطرح شد. ولي دكتر مصدق آنرا به شدت رد كرد و از امضاي آن خودداري ورزيد و گفت: «آقا جان مگر مي شود نفت را ملي كرد؟...»

* شايد هيچ لحظه يي تلخ تر از آن نباشد كه جان فشاني هاي يك ملت پس از پيروزي در حساب هاي شخصي هزينه شود و مديران و دولتمردان، خود را اراده ملت بنامند و با در پيش گرفتن روش هاي جاه طلبانه مصالح يك ملت را فداي وجاهت ملي خود سازند

* بيست و هشت امرداد نه كودتا بود و نه توطئه. نه امريكايي بود و نه انگليسي. نه چپ بود و نه راست. بلكه يك خيزش ملي بود براي پايان بخشيدن به خيمه شب بازي هاي سياسي

 

برديا نيوز: براي آغاز گفت و گو بفرماييد كه پيشنهاد ملی كردن صنعت نفت براي نخستين بار در چه زماني مطرح شد؟

 منوچهر يزدي: پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت براي نخستين بار از سوي غلامحسين رحيميان نماينده قوچان در مجلس شوراي ملي مطرح شد. در آن موقع بحث نفت شمال و منع دولت از هرگونه مذاكره مستقيم با شركت ها و دولت هاي خارجي در مجلس جريان داشت.

 مرحوم رحيميان با استفاده از اين فرصت پيشنهاد كرد: تا تنور داغ است نفت جنوب ملي اعلام شود. ولي دكتر مصدق آنرا به شدت رد كرد و از امضاي آن خودداري ورزيد و گفت: «آقا جان مگر مي شود نفت را ملي كرد؟...» بنابراين نخستين گام براي ملي كردن نفت با مخالفت دكتر مصدق مواجه گشت.

نكته يي كه توجه به آن ضرورت دارد، اين است كه ملت ايران از زمان رضا شاه نسبت به پرونده ي نفت حساس شده بود و در نتيجه مترصد فرصت بود كه در زمان مناسب بساط ظلم و جور شركت نفت انگليس و ایران را برچيند. تا با كسب حقوق حقه ي خود درآمد لازم را براي پروژه هاي عمراني جهت توسعه كشور فراهم آورد. اين تفكر ناشي از انديشه تازه نفس ناسيونالسم در عصر رضاشاه پهلوي بود.

بعد از يورش متفقين به ايران و خروج رضاشاه از كشور روحيه ي ناسيوناليستي ملت ايران قوي تر شد. در نتيجه مردم در مبارزات ملي خود رودررويي با سياست هاي زورگويانه ي انگليس و روس و بويژه حل مساله نفت را راس مطالبات حقه ي خود قرار داده بودند. از سوي ديگر محمدرضاشاه نيز با الهام از اين بستر فكري به منافع ملي كشور حساسيت نشان مي داد و دولت ها را بطور مرتب تشويق مي كرد تا از طريق مذاكره با انگليسي ها نسبت به اسيتفاي حقوق حقه ايران پافشاري نمايند. برآمد اين كوشش هاي همگاني در سطح ملي آن شد كه تجديد نظر در قراردادهاي نفتي به يك عزم ملي تبديل شود ... .

اما اينكه چرا پيشنهاد غلامحسين رحيميان با مخالفت روبرو شد، به نظر مي رسد بدان جهت بوده باشد كه برخي اقدام عملي براي ملي كردن صنايع نفتي را درخور خويشتن مي دانستند و بس  و بر آن بودند كه اين قبا برازنده ي تن آنهاست نه كس ديگر.

سهم اتحاد شاه، دولت و ارتش در ملي كردن نفت تا چه اندازه موثر بود و آيا شاه و ارتش براستي با ملي كردن نفت ايران مخالف بودند؟

جنگ دوم جهاني و سپس تجاور روس و انگليس به ايران و خروج رضاشاه از كشور و از هم پاشيدگي ي نظم شامخي كه براي اداره و توسعه كشور پديد آمده بود ملت ايران را سخت خشمگين و ناراحت نمود. همين عامل ابعاد مبارزات را گسترده تر ساخت و جنبه فرهنگي و استقلالي آن پررنگ تر گرديد. در نتيجه ديواري بلند بين ملت ايران و سياست هاي استعماري بيگانگان ايجاد گرديد. چنين فضايي حكومت وقت را به مقاومت در برابر شركت هاي نفتي و نهايتا دولت بريتانيا تشويق مي كرد. پادشاه وقت ايران در آن زمان تلاش مي كرد تا آزادي هاي فردي را محترم بشمارد و از آزادي هاي مدني ذكر شده در قانون اساسي مشروطيت حمايت نمايد. محمدرضا شاه كه در سوئيس تحصيل كرده بود، تلاش مي نمود برخلاف پدرش از ديكتاتوري پرهيز نمايد، برآيند اين كارها آن شد كه در آغاز محبوبيتي در ميان مردم و اقشار بويژه سياسيون بدست آورد. از طرف ديگر به دليل داشتن فرماندهي كل قوا (طبق قانون اساسي) و ايفاي نقش اساسي در جريان پيشه وري و آذربايجان از حمايت بي دريغ ارتش برخوردار شد.

در نتيجه با اتحاد شاه، مجلس و ارتش، چرخ ملي شدن صنعت نفت به حركت درآمد و پشتيباني ملت ايران از اين اتحاد منجر شد به ارايه ي لايحه ي ملي كردن صنعت نفت در سراسر كشور و اخراج انگليسي ها از ايران.

اين پيروزي بزرگ در نبرد با بزرگترين قدرت اقتصادي و سياسي زمان حاصل ِ آن همبستگي شكوهمند بود. اما آنچه كه بعدها اتفاق افتاد و نهضت را با مشكل و شكست مواجه ساخت،مربوط به نقص ساختار مديريتي كشور بود كه متاسفانه در دولت دكتر مصدق نمودار شد. زيرا دولتمردان ما آنجا كه پاي عمل و  برنامه پيش مي آيد نشان داده اند كه فاقد مديريت براي دوران پس از پيروزي هستند. آنها نشان داده اند كه وجاهت ملي را بر منفعت ملي ترجيح مي دهند و هيچگونه برنامه يي براي مديريت كشور ندارند. آنها ثابت كردند، تا زماني كه بر بال امواج هيجان ملي سوارند با خِرد سياسي و منطق تاريخي بيگانه اند !!!

علل ناخشنودي ِ مردم از دولت شادروان مصدق در پايان حكومت وي چه بود؟

شايد هيچ لحظه يي تلخ تر از آن نباشد كه جان فشاني هاي يك ملت پس از پيروزي در حساب هاي شخصي هزينه شود و مديران و دولتمردان، خود را اراده ملت بنامند و با در پيش گرفتن روش هاي جاه طلبانه مصالح يك ملت را فداي وجاهت ملي خود سازند. جبهه ملي و مصدق حاضر نبودند از گرده موجي كه از افكار عمومي ساخته شده بود پياده شوند و در فضاي واقعيت گام بردارند.

عواملي كه سبب شكست نهضت و دلسردي مردم گرديد عبارت بودند از:

1. تلاش مصدق براي انحلال مجلس شوراي ملي و توسل به رفراندم، كه اقدامي خلاف قانون اساسي بود، همان قانون اساسي كه دكتر مصدق براي حفظ و صيانت آن سوگند ياد كرده بود با اين اقدام بخش قابل توجهي از ياران مصدق از گرد او پراكنده شدند وبالطبع پراكندگي در صفوف فشرده ي نهضت پديد آمد.

2. حوادث سي تير و رودررويي مصدق با دربار و ارتش، كه از نفوذ و محبوبيت كافي در جامعه برخوردار بودند.

3. درخواست سمت فرماندهي كل قوا از سوي مصدق و اختيارات كامل، گامي ديگر بسوي نقص قانون اساسي و فروپاشي نهضت بود كه نارضايتي هاي عمومي را بيشتر ساخت.

4. عدم هماهنگي بين اعضاي كابينه ي دكتر مصدق و يكه تازي هاي حسين فاطمي كه اسباب اختلاف بين شاه و مصدق را فراهم ساخت.

5. بازگذاشتن دست توده يي ها در اهانت به مقام دين و روحانيت و حتي پادشاهي و ارتش و هر چيز ديگري كه ارزش ملي ناميده مي شد. اين كار موجب شد تا ارتش و روحانيت در كنار هم قرار گيرند و دولت و جبهه ملي هرچه بيشتر به انزوا كشانيده شوند.

6. بي سرانجامي مذاكرات نفت و لجاجت مصدق در ردّ پيشنهادها بويژه رد پيشنهاد بانك بين المللي، كه به نزديكي امريكا و انگليس كمك كرده و زمينه براندازي مصدق را فراهم ساخت.

7. توقف فروش نفت و خزانه ي خالي اوضاع اقتصادي را رقت بار كرد و برنااميدي ِ مردم افزود.

8. فقدان هرگونه برنامه براي اداره كشور

افزون بر اينها مجموعه عوامل داخلي و خارجي ملت را از سياست هاي دكتر مصدق دلسرد كرد و كمر نهضت را شكست و كشور را به كام فروپاشي برد. در چنين شرايطي بود كه شاهنشاه مجبور شد در غياب مجلس و بر طبق قانون اساسي فرمان عزل مصدق را صادر نمايد. اين كار نيز رخدادهاي ديگري را در پي داشت كه بيرون از پرسش شماست.

آيا با توجه به تعريف علمي كودتا مي توان وقايع رخداده در 28 امرداد را كودتا ناميد؟

بر اساس تعريفي كه از كودتا در فرهنگ هاي سياسي به عمل آمده، كودتا عبارتست از: تغيير ناگهاني دولت بدست مقامات دولتي يا ارتشي.

آنچه در 25 امرداد ماه رخ داد (تلاش مقامات ارتشي يا عوامل بيگانه براي بركناري مصدق از مسند رياست دولت) نه تنها يك كودتا نبود،بلكه فرمان بركناري مصدق از سوي شاهنشاه در غياب مجلس بر طبق موازين قانون اساسي صادر شده بود و در واقع استفاده از قوه ي قهريه براي اعمال قانون بشمار مي رفت. تداركات لازم نيز براي اين كار فراهم شده بود. اما رهبران سازمان افسران حزب توده كه در اركان ارتش نفوذ گسترده داشتند از ماجرا باخبر شده و آن را به آگاهي دكتر مصدق رساندند. در نتيجه مرحوم مصدق دستور داد سرهنگ نصيري (كه حامل پيام بركناري او بود) را دستگير نمودند. بازداشت هاي بعدي نيز حكايت از شكست طرح بركناري مصدق مي كرد. شايد بتوان خودداري دكتر مصدق از پذيرش فرمان بركناري را نوعي كودتا ناميد. ولي بركناري نخست وزير و گماردن زاهدي به رياست دولت  كودتا نبود و يك اقدام كاملا قانوني به شمار مي رفت .

در فاصله روزهاي 25 الي 28 امرداد، توده يي ها پس از آگاهي از خروج شاه و بازداشت افسران مخالف دولت، به خيابان ها ريخته و مجسمه هاي شاه را پايين كشيدند.حسين فاطمي وزير خارجه مصدق به كاخ هاي سلطنتي هجوم برد تا آنها را مهروموم كند. بعلاوه سخنراني وي در بهارستان و اهانت هاي وقيحانه اش مردم را سخت منقلب كرد.

"كيم روزولت" كه از سوي دولت هاي امريكا و انگليس طرح بركناري مصدق را هدايت مي كرد،سرخورده و نااميد و شكست خورده، گزارش ناكامي هاي خود را به پست متبوع خود داد و در اين مدت از خانه يي به خانه ي ديگر پناه مي برد. هر دو كشور امريكا و انگليس دستور عقب نشيني و توقف طرح را صادر كردند. سرلشكر زاهدي فراري و براي دستگيري وي جايزه تعيين شده بود. بنابراين ميدان ِخالي از رقيب بدست توده يي ها افتاد.

روز بيست و هفتم امرداد سكوت غم انگيزي بركشور حاكم گشت. خروج شاه جامعه را سخت تكان داده بود، مردم به روحانيت متوسل شدند و از آنان چاره كار را طلب كردند.

روز 28 امرداد مردم كوچه و بازار تهران بدون رهبر و برنامه از خانه به خيابان ها ريختند و همه خواسته هاي بحق خود را در يك فراز فرياد زدند.

فرياد جاويد شاه، اعتراض به حضور توده يي ها و عوامل ضد ايراني بود. اعتراض به جاه طلبي ها و عوام فريبي ها و سنت شكني ها بود. پاسخ به اهانت ها و بي تدبيري ها و قانون شكني ها بود. اين جمله كوتاه عامل پيوند مردم با ارتش و پليس تحقير شده و روحانيت رانده شده از صحنه گرديد... ناسيوناليسم ملت ايران يكبار ديگر به نجات كشور آمد... هيچكس را ياري برابري با اين خروش ملي نبود. در روز 28 امرداد تنها مردم {از همه اقشار روحاني (برای مقابل با قدرت توده یی ها)، اداري، ارتشي و پليس و...} بودند كه با الهام از فرمان تاريخ در صحنه ظاهر شدند. ... بنابراين، بيست و هشت امرداد نه كودتا بود و نه توطئه. نه امريكايي بود و نه انگليسي. نه چپ بود و نه راست. بلكه يك خيزش ملي بود براي پايان بخشيدن به خيمه شب بازي هاي سياسي.